چند چراغ آه من عمر مرا تبه کند
روشنی جهان شود خانه من سیه کند
گرچه بتان سنگدل رحم به گریه کم کنند
چشمه اشک عاقبت در دل سنگ ره کند
دانه خال نیکوان تخم گنه شود ولی
مستی شوق آدمی کی حذراز گنه کند
در ره عشق میرود کعبه بباد نیستی
مست غروربین که چون تکیه بخانقه کند
خواری گلرخان مرا عبرت خلق کرده است
دم نزد ز عاشقی هر که مرا نگه کند
اهلی شب نشین نفس بی رخ دوست کی زند
مرغ سحر ببوی گل ناله صبحگه کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وهم بلند وپست جاه چند دلت سیهکند
گر گذری ز بام و در سایه بساط ته کند
رفع غبار وهم و ظن آن همهکذب داشتهست
یک مژه گر به هم خورد نقش جهان تبهکند
داد نشان میکشانگر ندهد سپهر دون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.