ز آشنایی من کاخرش جدایی بود
جدا ز جان شده ام این چه آشنایی بود
بصبح وصل ندادم فلک امان ور نه
شب سیاه مرا وقت روشنایی بود
زمانه بامن بد روز بیوفایی کرد
مگو که یار مرا میل بیوفایی بود
مرا ز صومعه زد راه و در کنشت آورد
خوشم که ره ز دلش عین رهنمایی بود
بسوخت اهلی بیدل جدا ز وصل بتی
که ظل مرحمتش سایه خدایی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.