کی بمن وصل چنین غایه مویی برسد
راضیم گر بمن سوخته بویی برسد
گر دمی نیز شوی رام من ای طرفه غزال
تا هماندم به رهی بیهده گویی برسد
تیغ چون آب بر آور که ازین چشمه مهر
چشم آن نیست که آبی بگلویی برسد
گر بفریاد دل ما دم عیسی نرسید
نفس پاکدلی از سر کویی برسد
گر بمیرم مکن ای همنفسم زود بخاک
نفسی باش که تا آینه رویی برسد
بی نصیب از کرم پیر مغان کیست دلا
صاف می گر نرسد درد سبویی برسد
نگسلد اهلی از آن زلف چو زناز تو دل
اگرش کار تن زار بمویی برسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.