گنجور

 
اهلی شیرازی

خوبان دل گرم و نفس سرد چه دانند؟

باروی چو گل قدر رخ زرد چه دانند؟

آسوده دلانی که بخوابند همه شب

سرگشتگی عاشق شبگرد چه دانند؟

گویند حریفان که چرا دل بتو دادم

من دانم و دل مردم بیدرد چه دانند؟

خلقی همه را چشم حسد بر گل وصل است

خاری که بود بر جگر مرد چه دانند؟

اهلی، سخن صومعه بگذار که زهاد

راه و روش میکده پرورد چه دانند؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode