گنجور

 
اهلی شیرازی

یاران چه شد که پرسش یاری نمیکند

بر دردمند خویش گذاری نمیکنند

از غصه بر کنار و چو گل در کنار هم

برما نظر ز گوشه کناری نمیکنند

مارا بسوخت یاد حریفان و این گروه

یادی ز حال سوخته باری نمیکنند

مردیم از انتظار و رفیقان بیوفا

آخر گذار هم بمزاری نمیکنند

اهلی ترا بناله که فریاد رس شود؟

کاین ناله های سرد تو کاری نمیکنند