گنجور

 
اهلی شیرازی

بسکه هرجا صفت خون دل آشامی ماست

در همه معرکه‌ای قصه بد نامی ماست

جام می زهر شود در دل ما بی لب تو

زهر خوردن به از این جام می آشامی ماست

ما که افروخته ایم آتش دل شمع صفت

هرچه آید بسر ما همه از خامی ماست

چون سرانجام بدو نیک بجز مردن نیست

کشته در عشق شدن نیز سرانجامی ماست

عاقبت جان تو اهلی ز کف ساقی عشق

گر بکامی رسد از دولت ناکامی ماست