گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است
ای خاک بر آنسر که درین راه نه خاک است
از بسکه بناخن همه دم سینه خراشم
هم خرقه و هم سینه و هم دل همه چاک است
در اشک چو طوفان من افلاک فرورفت
طوفان محبت زسمک تا به سماک است
ای خضر که بر آب حیات است ترا دست
دریاب دل تشنه ما را که هلاک است
از دامن آلوده بود شمع چنین زار
آزاده بود سرو که با دامن پاک است
بی روی تو مه صحبت عاشق فرحش نیست
سرمست تو در بزم طرب غمزده ناک است
اهلی نشد آسوده دل از طارم افلاک
آسایش مخور غم از طارم تاک است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.