گنجور

 
اهلی شیرازی

کاشکی فرق سرم فرش سرایت بودی

تا شب و روز رخم در کف پایت بودی

لذت زخم تو از راحت مرهم بیش است

کاش بر من همه دم زخم جفایت بودی

کاش جان بلبل باغ تو شدی تا همه وقت

در تماشای رخ روح فزایت بودی

ای پریرخ مه نو ابروی شوخ تو ندید

ورنه دیوانه و انگشت نمایت بودی

آنچه من یافتم از حسن تو گر دیدی خلق

هر دو عالم همه یکبار فدایت بودی

اینهمه حشمت و خوبی که خدا داد بتو

جای آنست که رحمی بگدایت بودی

اهلی از دعوی یاری بدرش جای نبود

گر سگش میشدی آنجا همه جایت بودی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode