دی بسکه چو گل در نظر افروخته بودی
دوشم همه شب در جگر سوخته بودی
میآمدی از مکتب و می کشتیم از ناز
گویا همه عاشق کشی آموخته بودی
در چشم من از خون جگر سوسنی آمد
آن لعل قبایی که بنو دوخته بودی
میسوزم ازین غم که زیان شد همه بر من
تیری که پی صید خود اندوخته بودی
اهلی بتو گفتم که نگهدار ز خوبان
آب رخت آنروز که نفروخته بودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات خود نسبت به یک فرد خاص میپردازد. او از صحبت کردن با دیگران و دلسوختهگی خود به خاطر فاصلهای که با معشوق دارد، میگوید. او میداند که معشوقش به او نگاهی دارد، اما وقتی از او عبور میکند، دیگر به او نگاه نمیکند. شاعر متوجه است که معشوق به صحبتهایش تمایلی ندارد و در دل از او دور است. او همچنین به ناز و خودخواهی معشوق اشاره میکند و از ناهماهنگی در روابط سخن میگوید. در نهایت، شاعر هشدار میدهد که باید هوشیار باشد، زیرا ممکن است در غم و درد غرق شود.
هوش مصنوعی: دیشب تو آنقدر در نظر زیبا بودی که مانند گلی درخشیدهای. من اما، تمام شب با دلسوختهای به تو فکر میکردم.
هوش مصنوعی: تو از مکتب برمیگشتی و ما به خاطر ناز و نازکخیالیات تو را به شدت میکشتیم، گویی همه چیز عشق را از تو آموخته بود.
هوش مصنوعی: در چشم من، اشکی شبیه به خون دل فرو ریخته، همچون سوسن بیافتاده است. این اشک، نشانهی عشق و فراق من است که به خاطر تو، بر دل من نشسته است.
هوش مصنوعی: از ناراحتی میسوزم که تمام زخمها بر من نازل شدهاند؛ مانند تیری که برای شکار آماده کردهای، اما به خودم شلیک شده است.
هوش مصنوعی: به تو گفتم که از خوبان دوری کن و مواظب باش، در روزی که هنوز زیباییات را نفروخته بودی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.