رفتی و کنار از من دیوانه گرفتی
کردی سفر از چشم و بدل خانه گرفتی
چون مهر نمودی و من از خویش بریدم
بد مهر شدی خوی به بیگانه گرفتی
فریاد از این قصه که درد دل ما را
هرچند شنیدی همه افسانه گرفتی
من مست خراباتم از آنشب که تو ایشوخ
مستان و غزلخوان ره میخانه گرفتی
تا بر رخت از باده عرق دانه فشاند
بس مرغ دلی را که بدین دانه گرفتی
زین شیوه خرابم که چو ساغر بتو دادم
دستم بگرفتی و چه یارانه گرفتی
اهلی چو برون رفت ز کف گنج مرادت
جا بهر چه در عالم ویرانه گرفتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.