گنجور

 
اهلی شیرازی

من زار و دل غمزده هم زار تر از من

در عشق تو کس نیست گرفتارتر از من

کار همه دشوار شد از عشق ولیکن

بر کس نبود عشق تو دشوار تر از من

بیمارم و غیر از دل خود نیست طبیبم

او نیز بصد مرتبه بیمار تر از من

خواهم که بعیاریت از دست برم جان

ترسم که بود چشم تو عیارتر از من

بر جان من آزار رقیبان تو بیشست

هرچند که کس نیست کم آزارتر از من

حال شب و سیر فلک از دیده من پرس

کس نیست درین دایره بیدارتر از من

اهلی همه کس در ره دل خوار شود لیک

خاری ز زمین سر نزند خوارتر از من