در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است
در سجده شکر حقم کاین دولتم ارزانی است
دلدار اگر جوری کند از غایت یاری بود
جور بتان بر عاشقان دلداری پنهانی است
من بی رخ روحانیش در ظلمت غم چون زیم
جایی که روز روشنم بی او شب ظلمانی است
لب بسته شد هرکس که او دانا شد از علم نظر
غوغای بحث مدعی از غایت نادانی است
از ملک عالم در گذر آباد کن دل را به عشق
کاین ملکش از روز ازل بنیاد بر ویرانی است
اهلی براه وصف او تا می توانی پامنه
صد سال اگر این ره روی آخر قدم ویرانی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.