ساقی بیا که دست ارادت بهم دهیم
باشد که دست محنت ایام خم دهیم
گنج دل از خرابه می در کف آوریم
وین خاک تیره باز بباد عدم دهیم
ما را کهروی یار نماید ز جام دل
تا چند جان بهر زه پی جام جم دهیم
روزیکه شب کنیم بیوسف رخی چو تو
گر جان دهیم قیمت یکلحظه کم دهیم
اهلی سیه کنیم جهانی چو روز خود
گر شرح دود دل بزبان قلم دهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از تنهایی و غم ناشی از جدایی سخن میگوید. او احساس میکند که همراهانش رفتهاند و او تنها مانده است. زندگی برایش سخت و بیمعنا شده و تصور میکند که در این حالتی که در آن به سر میبرد، مردن بهتر از زنده ماندن است. عشق و دلتنگی او را دیوانه کرده و خود را همچون شمعی میبیند که در حال سوختن است. علیرغم اینکه ظاهراً آزاد است، در درون احساس حقارت و خواستههای برآوردهنشدهای دارد. او به زیبایی و قدرت نازنینان اشاره میکند و از خود به عنوان یک فقیر و بنده یاد میکند که هیچ امیدی به بهبود وضعیتش ندارد. در نهایت، او از دنیای مادی فاصله گرفته و دل از خوشیهای آن برکنده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و دست دوستی به من بده تا شاید بتوانیم بار غمها و مشکلات زندگی را با هم سبک کنیم.
هوش مصنوعی: دل را مانند گنجی از خرابهها میجوییم و این خاک تیره را به دست فراموشی میسپاریم.
هوش مصنوعی: ما را که محبوب ما را با نگاهش به دنیا نشان میدهد، تا چه مدت باید جان خود را برای زهر طمع و آرزوها بدهیم؟
هوش مصنوعی: روزهایی که بییار و دلبر همچون تو میگذرد، اگر جانمان را هم بدهیم، حتی لحظهای از ارزش آن کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا همچون روز خود، درد و غم دل را با قلم به زبان بیاوریم، آنگاه میتوانیم جهانی تاریک و سیاه بسازیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.