گنجور

 
اهلی شیرازی

مارا چراغ دیده خیال محمدست

خرم دلی که مست وصال محمدست

هرگز نبسته سایه او نقش بر زمین

کی نقش بندد آنکه مثال محمدست

مرغی که نامه احدیت بما رساند

مرغ ضمیر وحی مقال محمدست

معراج قدر بین که در اوج هوای عرش

پرواز جبرییل به بال محمدست

نعلین اگرچه بر سر گردون زند هلال

در آرزوی صف نعال محمدست

فیض مسیح کز دم او مرده زنده شد

در گوش جان صداب بلال محمدست

حسن و جمال عالم اگر یافت آفتاب

یک ذره ز آفتاب جمال محمدست

هنگامه قیامت و غوغای رستخیز

حرفی ز شرح جاه و جلال محمدست

تعریف حور و خوبی جنت که میکنند

وصف جمال حسن مآل محمدست

جبریل اگرچه طوطی وحی است و عقل کل

درمانده در جواب و سوال محمدست

این حال بین که دم نزدند انبیا همه

در سر آن حدیث که حال محمدست

از مشک نافه بر دل خود داغ مینهد

یعنی خراب خوبی خال محمدست

دالیست تاج دولت دنیا و دین همه

وین دال بر کرامت آل محمدست

کسری که چون هلال بود طاق کسریش

از طاق ابروی چو هلال محمدست

قطب فلک که مرکز پرگار هستی است

یک نقطه از جنوب و شمال محمدست

کرد اختیار فقر و به فقر افتخار کرد

با آنکه گنج حق همه مال محمدست

مست کمال ساقی کوثر دو کون و او

با این کمال مست کمال محمدست

اثنا عشر که بحر کمالند هر یکی

سرچشمه شان محیط زلال محمدست

مهدی که از نهال وجود آخرین بر است

او نیز میوه یی ز نهال محمدست

هر کس که از نعیم بهشتش نواله ایست

آن بخششی ز خوان نوال محمدست

زد دیو نفس راهم و چشم شفاعتم

از مشرب فرشته خصال محمدست

هرکس بر آستان محبت سگ کسی است

اهلی سگ محمد و آل محمدست