برادر بد او را یکی شیرگیر
که ساسان همی خواندش اردشیر
زکار برادر دلش بررمید
که شه زادگان را همی سر برید
سراسیمه گردید از کار او
که آشفته می دید بازار او
نهانی از آن جایگه دور شد
زاهواز سوی نشابور شد
زنی کرد و فرزندش آمد دمان
ورا نام ساسان نهاد آن زمان
نژادش به گیتی کسی را نگفت
همی داشت تخم کیی در نهفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.