ندیدی مگر کاندرین سال شوم
که آتش فرو زد بهر مرز و بوم
دو همسایه اندر هیاهو شدند
بما شیر و با دشمن آهو شدند
به هر شهر لشگر کشید انگلیس
به تاراج ده یار شد با رئیس
به هم چشمی او سپهدار روس
به تسخیر ری کوفت ناگاه کوس
همی خواست ما را ازین بوم و بر
براند چو چین از در کاشغر
ازیرا که مان بی زر و زور دید
تنی چند خسبیده در گور دید
چو شیر ژیان خسته شد روزگار
سگ گله را کرد خواهد شکار
کنون گر بهم دست یاری دهیم
به پیروزی امیدواری دهیم
بدان سان که فرمود خیرالبشر
همه یار باشیم با یکدیگر
چو بنیان مرصوص صف برکشیم
وزین کافران سخت کیفر کشیم
نه از روس مانیم یک تن بجای
نه زین انگلیسان بی عهد و رای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.