گنجور

 
ادیب الممالک

زمانیکه قفقاز را روس برد

ز ایرانیان نام و ناموس برد

از آنروز گردان و شیراوژنان

سزد گر بپوشند رخت زنان

از آنروز ایرانیان مرده اند

که سر بر خط غیر بسپرده اند

سران و بزرگان این بوم و بر

نشستند با دلبر سیم بر

همه با گوزنان و گوران بدشت

خرامند در گردش و بازگشت

به سر گل فشاندند بر جای خود

بکف سرخ می جای تیغ کبود

سپاهی که آوای زرینه کوس

ندانسته از بانک جغد و خروس

سپاهی که هفتاد و هشتاد سال

نه با شیر کوشیده نه با شکال

نه یاران خون دیده مانند میغ

نه گوشش شنیده چکاچاک تیغ

اگر شیر نر پیش روباه روس

تن از بید سازد رخ از سند روس

 
sunny dark_mode