گنجور

 
 
 
عطار

مشکین رسنت چو پردهٔ ماه شود

بس پرده نشین که زود گمراه شود

ور چاهِ زنخدانت ببیند بیژن

دانم که بدان رسن فراچاه شود

اوحدالدین کرمانی

گفتی به شب آیمت [که] بیگاه شود

باشد که زبان خلق کوتاه شود

بر خفته کجا گذر توانی کردن

کز بوی خوش تو مرده آگاه شود

کمال‌الدین اسماعیل

گر باد در آن طرّة دلخواه شود

از بس خم و پیچ و تاب گمراه شود

وان هم ز شکستگی اندام بود

کوگاه دراز و گاه کوتاه شود

مولانا

مشکین رسنت چو پردهٔ ماه شود

بس پرده‌نشین که ضال و گمراه شود

ور چاه زنخدانت ببیند یوسف

آید که بر آن رسن در این چاه شود

مجد همگر

خون گر ز لقب تاشی ات آگاه شود

از ننگ تو همچو سایه در چاه شود

نبود عجب از غایت کژ رفتن تو

گر سایه ز صحبت تو گمراه شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه