گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

شماره ۱: نفس از لب به سوی سینه برگردید و دانستم - که او را با خیال روی جانان الفتی باشد

شماره ۲: مژده وصل تو در گوش و بنا بر عادت - دیده اسباب شب هجر مهیا می‌کرد

شماره ۳: غفلت مردم به بین کز مصر بوی پیرهن - تا به کنعان رفت و جز یعقوب کس

شماره ۴: تقلید طرز بلبل و پروانه ننگ ماست - بی شمع بال سوخته بی دام بسته ایم

شماره ۵: گوش سوی حرف من از رحم جانانم نکرد - خواست داند درد من دانست و درمانم نکرد

شماره ۶: نمی‌دانم سرشکم تا یکی خون در جهان باشد - از آن ترسم که راه ناله‌ام بر آسمان بندد

شماره ۷: مشام گیرم و در گلستان روم ترسم - که با نسیم گل آمیخته شود بویش

شماره ۸: زهی ز زلف کج است زخم مشک - پناه برده ز روی تو هم به روی تو نور

شماره ۹: از من خبر ندارد، با آن که درویش - جا کرده‌ام به سان خیال اندر آینه

شماره ۱۰: پیش قدرت لاف زد روزی ز رفعت آسمان - وین زمان از شرم نتواند که سر بالا کند

شماره ۱۱: به داغ تازه دلم را سر دگر باشد - عزیزتر بود آن گل که تازه‌تر باشد

شماره ۱۲: چه شد که باد صبا دورم افکند زدرش - بهر کجا که روم خاک کوی او باشم

شماره ۱۳: می توانستم به کویش با صبا رفتن، ولی - آن چنانم سوخت هجرانش که خاکستر نماند

شماره ۱۴: لاف دلتنگی و صبر از یار ناید باورم - دل اگر تنگت چون گنجد شکیبایی در او

شماره ۱۵: دگر ز هجر که نالم که در کنار منی تو - تو در دلی و دل از دیده در کنار من آید

شماره ۱۶: به چاک سینه شناسند عشقبازان را - وگرنه کیست که بی چاک پیرهن باشد

شماره ۱۷: در مجلس ما دیده بی گریه خونین - بی قدر چو پیمانه خالی ز شراب است

شماره ۱۸: در گلستان گر گلی بودی به رنگ یار من - همچو بلبل در گلستان ناله بودی کار من

شماره ۱۹: میان یار و جان فرقی نمی‌داند دل عاشق - بلی دیوانه هرگز دوست از دشمن نمی‌داند