دیدهام، پیر روشن بود و صاحب وقت و کرامات بود پیوسته لت داشتنی در دست، روسترهٔ بر میان آن بسته. ویرا گفتند: این باری چیست؟ گفت: این همه فن است شیخ بوعمر مالکی مرا گفت: که روزی میگذشت بر جماعت معدلاننشسته بودند، و با ایشان بر خواند: تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شنی و برگذشت.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن درباره مردی پیر و روشندل است که دارای ویژگیهای خاصی چون وقتشناسی و کرامات است. او همواره چیزی در دست دارد و به مردی به نام شیخ بوعمر مالکی اشاره میشود که یک روز در حالی که بر گروهی میگذشت، به بررسی وضعیت آنان پرداخت و از یک نظر عمیق به دلهایشان نگریست. این روایت به نوعی به اهمیت درک و شناخت درونی انسانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مردی را دیدهام که بسیار عالم و پرهیزگار بود و در دستش دائماً کتابی داشت که روی آن بسته شده بود. از او پرسیدند که این کتاب چیست؟ او پاسخ داد: این کتاب علم و فنون است. شیخ بوعمر مالکی به من گفت که روزی در حال عبور از نزد گروهی از عادلین بود و با آنها به تلاوت آیهای از قرآن پرداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.