الهی! اکنون من که بر من تاوان، تو آفتاب صفوت بر من تاوان! شرکاز شرک برستن نتوان، و بخویشتن از خویشتن رستن نتوان، عجب آنست که بجستن فرمان، و جستن رمیدن است جاویدان هر که بجستن یاویذ گم است و گمان، ای من فدای آنک خود خیمه دران. هر چه بطلب یاوند طلب مه ازان.
چشم چون جوید چیزی که خود نبیند بآن؟ هرگز جانور دیدی در جستن جان؟ چشم غریق آب نمیبیند از آب که دران، چشم از خورشید عاجز از عیان، که تیر در دست خصم چه آید از کمان،یافت یاونده را ظاهرتر از عیان. پس جستی گم است و جویان بگمان. ای ترا بتو یافته، و یافت تونادر یافته!
الهی! اگر من خواستم تا ترا یافتم، مرا جای شادیست، وار بس بیمن مرا ای، آب و خاک ایذر چیست؟ هر چه جز از حق است از حق است از حق حجابست. پس به حجاب، حق جستن فرهیب است، هستی تو دوستان را یافتست، دیدهٔ یافت تست، هرجا که شناخت است. هر چیز را جویند پس یاوند، ویرا یاوند پس جویند.
پس تو الهی! از جستن یاونده را پیشی! و جوینده
خود را بوی نه که بخویشی! پس جستن گم است و جوینده محروم، و جستن تو ولایت وقت است و تو خود معلوم روز روشن و نابینا روز جویان، در میان هست غرق، و از دور پویان.
الهی! که رهی ترا بگریختن از خود یابد، بخود چون جوید؟ و با تو ای قدوس! بزبان تفرق سخن چون گوید؟ بیتو بتو رسیدن کی توان؟ رسیدنی بتو خود با تو است، از همیشه تا جاویدان. خود باتست و ترا جوی خفته و روان. ویرا جستن چیست؟ که از تو گریختن نتوان. هر نزدیکی یکی که در جهانست تو نزدیکتری ازان. با جوینده خودی، و از وی نیستی نهان. هرگز پیش منزل و پس راه کی دید؟ هرگز پیش یافت و پس جستن که شنید؟ هرگز از دوستی بدوست کی رسید؟ آری! آنکس که مولی ویرا باخود سروکار گزید.
آنکه گفت: که ترا یافتم وی از خود برست، نه بغایت حاضر جویند، و نه به نیست هست. هر که ترا یافت ترا دید، و هر که ترا یافت ترا دید، و هرکه ترا دید از چشم خود بیفتید که من مرا حجابم از خود در عذابم بیهوده میشتابم به نیست من چه یابم؟
الهی! ترا بچه جویم که توئی و بس! نه در پیش من چیز و نه ورای تو کس، آنچه من میجویم از من فرومایه ترست،
از هنگام و نشان یافت تو بیشتر است، کی گیتی در ملکوت تو کم از یک موی، پس بابتدأ تو جستن را چه روی؟ جویندهٔ تو بخویشتن هم داستانست، به نیست هست جستن پندارهٔ مستانیست، یافت ترانه هنگام است و نه سبب. محجوب آنست که موقوفست بر طلب. ترا جستن، باقی برکند گیست که پیش از هر چیزی، ترا جستن چیست؟ بدوگانگی یگانگی جستن گمیست، بسته ماندن در راه طلب شومیست. هر چه جز یکی همه ایذ. هست یکیست و دیگران نیست.
آنکه می موجود جوید گومست حق پیش از جوینده معلومست. پس جستن و جوینده برخاست، حجاب ببرید که حق پیدا است. یافت را یافته نشان بس است، کی نه در دیدهٔ توحید جز فرد کس است.
شیخ الاسلام گفت: کی شیخ بوالقسم مردان نهاوندی گوید کی از بوسعید خراز پرسیدند، کی فانی چیست؟ گفت: ذهاب حظه من الدنیا والاخره، الا من اللّه عز و جل.
و قال ابوسعید الخراز: التوحید علی سبع مقامات: المقام الاول جمع کل شییٔ، والثانی التفکر فی کل شیٔ. والثالث الجمع فی کل شیءٍ. والثالث الجمع فی کل شیءٍ الرابع فناء کل شیء والخامس اقامة کل شیء والسادس الخروج عن کل شییءٍ والسابع بداء فیما به تجلی و تجلی فیما به بدا.
قال الخراز: مقامات اهل المعرفة: التحیر عن الافتقار ثم السرور ثم الفنا مع الانتباه ثم البقاء مع الانتظار ولا یبلغ المخلوقین ما فوق هذل. و هم وی گفت: ان اللّه جعل الحکمة دلیلاً علیه لیؤلف، و جعل العلم طریقاً الیه لیعلم.
بوبکر کتانی گوید: که وی گفت: من ظن انه ببذل المجهود یصل فمتعنی و من انه بغیر بذل المجهود یصل فمتمنی هر که پندارد کی رنج نابرده بچیزی رسید متمنی است، و هر که پندارد، که رنج برده بچیزی رسد متعنی است.
شیخ الاسلام گفت: ویرا بطلب نیابند اما طالب یابد و تاش نیابد طلب نکند، و هم خراز گفت ان للّه عباداً لم یستخلصهم لصحبته فشغلهم بخدمته.
شیخ الاسلام گفت: خراز کامستید که پیغامبر بودید از بزرگی، امام این کار اوست وی گفت: ریاء العارفین خیر من اخلاص المریدین.
هم وی گفت: الصبر علی الحق مراد الحق فی الخلق، هم وی گفت: للقلوب معرفتان: معرفة من عین الوجود و معرفة ببذل المجهود. جستن ندارک وقت ماضی، ضایع کردن وقت باقیست.
هم وی گفت: که هرگز بهیچ نعمت ازو شاد نبودهام و هم گفت: المحب یتعلل الی محبوبه بکل شی، و لا یتسلی عنه بشیء و یتبع آثاره و لایدع استخباره، وانشد:
اسایلکم عنها، فهل من مخبره
فما لی نعم بعد مکة لی علم
ولو کنت ادری ای حیم اهلها
وای بلاداللّهذظعنو، امو
اذا السکنا مسلک الریح خلفها
ولوصحبت نعماً و من دونها النجم
شیخ الاسلام گفت: که خواجه یحیی٭ املا کرد برما،از ابوالفضل باعمران بمکه از بوبکر دقی، از بوبکر زقاق مصری٭ از بوسعید خراز کی گفت: یک روز در مسجد حرام نشسته بودم، شخصی از آسمان فرود آمد پیش من، پرسید: کی صدق و علامهٔ دوستی چیست؟ گفتم: وفا داری گفت: صدقت و رفت بر آسمان.
شیخ الاسلام گفت: که وقتی خراز در عرفات بود و آن حاج دعاها میکردند و میزاریدند وی گفت: کی مرا آرزو آمد گفتم: که من دعائی کنم، گفتم چه دعا کنم؟ باز قصد کردم کی دعا کنم، یعنی در حقیقت دعا میکنم، کی مرا هیچ چیز نماند،کی نگه کردم هاتفی آواز داد مرا گفت: پس وجود حق می دعا کنی؟ یعنی پس یافت ما از ما چیزی خواهی؟ وقتی مشایخ فراهم آمده بودند جنید و خراز و رویم و بوالعباس عطا ٭ یکی گفت: مانجا من نجا الا بصدق اللجا، لا مجاء و لا منجاء من اللّه الا الیه.
دیگری گفت: ما نجا من نجا الا بصدق الحیا، یعلم بان اللّه یری سدیگر گفت: ما نجی من نجا الا بصدق النتقی و ترودوا فان خیر الزاد التقوی چهارم گفت: ما نجا من نجا الا بصدق الوفا، والموفون بعدهم اذا عاهدوا لبعضهم:
وفاؤک لازم مکنون قلبی
وحبک غایتی والشوق زاری
شیخ الاسلام گفت: که مگر خراز با اشارت او، و واسطی با بسط او، قرافی واصولت او یا نه، مرا دل بر همه سوزد
شیخ الاسلام گفت: خراز را از مصر بیرون کردند، پرسیدند از وی، که ترا بچه بیرون کردند؟ جواب داد: که من گفتم، میان من و حق حجاب نیست.
شیخ الاسلام گفت: او نه من را میگفت، که ازو محجوب بود، او من را میگفت که ازو نه محجوب بود. خراز چون بمصر شد در محنت صوفیان، ویرا گفتند: ای سید قوم! چرا سخن نگوئی؟ گفت: این قوم از حق غایبند. ذکر حق با غائبان غیبت است.
خراز گوی: که مرد بنهایت این کار رسد، ویرا خلل او گنند تا دران مشغول شود، تا ببالا کم نگرد.
شیخ الاسلام گفت: که بوبکر کتانی نامه نبشت به بوسعید خراز بمصر، گی تاتو از ایذر برفتی، در میان صوفیان عداوت و نفار پدید آمد، والفت برخاست وی جواب نوشت: که آن رشک حقست برایشان، تا با یکدیگر موانست ندارد. بوالحسن مزین گفت: کی روزی که در میان صوفیان نقار نبود، آن روز بخیر ندارد.
شیخ الاسلام گفت: که این نه آنید و آن ن این، نقار نه جنگ گری را میگویند کی آنید که تا یک را گویند که کن و مکن. و از یکدیگر درخواهند تا صحبت بماند.
الوجد یطربمن فی الوجد راحته
والوجد عند وجود الحق مفقود
قد کان یطربنی وجدی فاذهلنی
عن رویة الوجد من بالوجود مقصود
الذکر یونسنی والوجد یطربنی
والحق یمنع عن هذا و من ذاکا
فلیس وجد و لا سراً به
حسبی فوادی اذ نادیت لبا کا
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه:کی آن علم که یوسف رازی٭ و جنید گفته،نه آن علم است کی تو دانی، که آن علم اینکارست، هر چیز کی از اللّه در گوش مقامست و در سر نشان است، زیر دو حرفست: یکی آنست که سر ازوست، و آن علم اولیینست ددیگر علم قربست. شیخ الاسلام گفت که:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به موضوعاتی چون جستجو برای خداوند، توحید، و اهمیت تلاش در مسیر معرفت و شناخت حقیقت پرداخته است. نویسنده از دیدگاه عرفانی، به تحلیل رابطه انسان با خدا و چگونگی درک او و همچنین موانع موجود در راه شناخت پرداخته است. او تأکید میکند که انسان نمیتواند God را به طور مستقیم بیابد، چرا که حق از موانع و حجابهای مختلف احاطه شده است. همچنین، بیان میشود که جویندگان حقیقت نیاز به تلاش و رنج دارند تا درک عمیقتری از خداوند پیدا کنند و این مسیر فراتر از یافتههای دنیوی است.
نویسنده همچنین به مقامات مختلف شناخت و معرفت اشاره کرده و میگوید که کسی که به حقیقت نزدیک میشود، باید از تعلقات دنیوی و حجابهای ذهنی آزاد شده و به یک وحدت معنوی برسد. به طور کلی، متن نگاهی عمیق به جستجوی معنوی انسان دارد و بر جستجوی حقیقی و تلاش برای درک خداوند تأکید میکند.
هوش مصنوعی: چشم چگونه چیزی را میجوید که خود نمیتواند ببیند؟ آیا تا به حال هیچ حیوانی را دیدهای که در جستجوی جانش باشد؟ چشم غرق در آب نمیتواند آب را ببیند و چشمی که از دیدن خورشید ناتوان است، چگونه میتواند آن تیر را که در دست دشمن است ببیند. بنابراین، جستجو در پی حقیقت، گمراهی است و جوینده، با گمان به دنبال است. آنچه که به تو رسیده، تو را یافته است و آنچه را که میخواهی، کمتر در دسترس است.
هوش مصنوعی: پس تو ای خدا! برتری و برتریات بر جویندگان و طلبکنندگان است.
هوش مصنوعی: خودت را فراموش نکن، زیرا در این جستجو چیزی را گم کردهای و جویندگان چیزی را پیدا نکردهاند. جستجوی تو در حقیقت به زمان وابسته است و خود تو، روشن و واضح هستی، اما جویندگان مانند کسانی هستند که در روز روشن نابینا هستند و در دریا غرق شدهاند، در حالی که در دوردستها به جستجو میپردازند.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی از خود فاصله بگیرد و به تو برسد؟ و چگونه میتواند بدون تو صحبت کند؟ بدون تو، رسیدن به تو غیرممکن است؛ این ارتباط تنها با توست و از زمانی که همیشه بوده، تا ابد ادامه دارد. خودت با ما هستی و در جستجوی تو هستیم، در حالی که در لابلای ما خفتهای. چگونه میتوان او را جستجو کرد در حالی که گریز از تو ممکن نیست؟ هر نزدیکی که در دنیا وجود دارد، تو نزدیکتر از آنی. تو با جویندهی خودی و از او پنهان نیستی. هیچکس نمیتواند ببیند که پیش از منزل و پس از راه چه بوده است. هیچکس پیش از یافتن و پس از جستن چه شنیده است؟ و هیچ دوستی نمیتواند به دوستش برسد. تنها کسی که با خداوند خود کار دارد، به این حقیقت میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که گفت: "من تو را یافتم" در حقیقت از خود بیرون رفته است. نه به شدت در جستجوی دیگران هستند، و نه چیزی که وجود ندارد. هر کسی که تو را پیدا کند، تو را میبیند، اما هر کس تو را ببیند، باید از نگاه خود بیفتد؛ زیرا من، با حجاب خود، در عذابی قرار دارم و بیهوده به سوی نیستی میروم. من از نبودن چه چیزی را میتوانم به دست آورم؟
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را شناختهام، زمان و نشان تو بیشتر از هر چیزی در جهان مهمتر است. در کائنات، ارزش تو به اندازه یک مو هم نیست، پس برای چه دنبال تو میگردم؟ جوینده تو، خود را نیز مییابد و این جستوجو در واقع منجر به از بین رفتن نشانهها میشود. یافتن تو نتیجه زمان است و نه بهانهجویی. آنچه که از تو پنهان است، به درخواست و جستوجوی تو وابسته است. جستن تو، باقیماندهای است که قبل از هر چیز دیگری، باید برای درک آن از خود بپرسم، دنبال چه چیزی هستم؟ این دوگانگی در جستوجو باعث گمراهی میشود و در راه طلب، دچار ناامیدی خواهیم شد. هرچه به جز یکی باشد، فریبدهنده است. در واقع، تنها آنچه وجود دارد یک چیز است و بقیه وجود ندارند.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال حقیقت است، باید بداند که حقیقت پیش از آنکه جستجو کند، شناخته شده است. بنابراین، برای یافتن حقیقت، باید پردهها را کنار زد زیرا حقیقت خودش آشکار است. نشانهی یافتن همان کافی است، چرا که در نگاه توحیدی فقط یک موجود وجود دارد و بس.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد: شیخ بوالقسم مردان نهاوندی از بوسعید خراز سوال کرد که فانی چیست؟ بوسعید پاسخ داد: از دست دادن لذتهای دنیوی و آخرتی است، مگر برای خداوند عز و جل.
هوش مصنوعی: ابوسعید خراز میگوید: توحید شامل هفت مقام است: مقام اول، جمعآوری همه چیز است؛ مقام دوم، تفکر در همه چیز؛ مقام سوم، جمع در هر چیزی؛ مقام چهارم، فنا در همه چیز؛ مقام پنجم، اقامت در همه چیز؛ مقام ششم، خروج از همه چیز؛ و مقام هفتم، ظهور آنچه که تجلی پیدا کرده و تجلی در آنچه که به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: خراز میگوید: مقامات کسانی که به معرفت دست یافتهاند عبارتند از: شگفتی از نیازمندی، سپس خوشی، بعد از آن فنا (نابودی از خود) با توجه به حال، و در نهایت بقا (ماندگاری) همراه با انتظار. هیچ موجودی نمیتواند به مراحل بالاتر از این برسد. همچنین او بیان میکند که خداوند حکمت را به عنوان راهنمایی برای ما قرار داده تا به شناخت یکدیگر برسیم و علم را به عنوان راهی به سوی خود قرار داده تا ما بدانیم.
هوش مصنوعی: بوبکر کتانی میگوید: شخصی اظهار میکند که اگر کسی تلاش و کوشش کند، به اهداف خود دست مییابد و این شخص به نتیجهاش امیدوار است. اما اگر کسی بدون تلاش و زحمت به چیزی برسد، او تنها آرزو دارد. بنابراین، کسانی که فکر میکنند بدون سختی و زحمت به موفقیت خواهند رسید، فقط آرزوها را در سر دارند و کسانی که بر این باورند که برای رسیدن به چیزی باید تلاش کنند، به واقعیت و نتیجهگیری نزدیکتر هستند.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: نباید برای طلب چیزی به سراغ آن بروند، اما خواستهای وجود دارد که باید پیدا کرد و اگر کسی آن را نیابد، نباید در پی آن باشد. همچنین خراز گفت: خداوند بندگانی دارد که به همراهی خود انتخاب نکرده است، اما آنها را با خدمت به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که شما خراز هستید و پیامبر بزرگی را دیدهاید. امام در این موضوع گفته است که تظاهر اهل معرفت بهتر از اخلاص مریدان است.
هوش مصنوعی: او گفت: صبر بر حق، هدف حق در آفرینش است. همچنین او گفت: دلها دو نوع شناخت دارند: شناختی که از ذات وجود نشأت میگیرد و شناختی که با تلاش و کوشش به دست میآید. گشتن به دنبال زمان گذشته، هدر دادن زمان حال است.
هوش مصنوعی: او همچنین گفت: من هرگز به هیچ نعمتی از او شاد نبودهام و گفت: «محبتورزان به هر چیزی به محبوبشان وابستهاند و هیچ چیزی نمیتواند آنها را تسلی دهد و همواره آثار او را دنبال میکنند و از جستجوی او دست برنمیدارند» و در این باره شعر هم خواند:
هوش مصنوعی: از شما میپرسم که آیا خبر از او دارید؟ پس من بعد از مکه چه میدانم که برایم خیر است؟
هوش مصنوعی: اگر میدانستم که اهل کدام زمین هستند و به کجا تعلق دارند، کاش میتوانستم درباره آنها بیشتر بدانم.
هوش مصنوعی: اگر به جادهی باد بچسبیم، حتی اگر با گوسفندانی حرکت کنیم، ستارهها در بالای سر ما خواهند بود.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که خواجه یحیی از ابوالفضل با عمران گفت که در مکه، از بوبکر دقی، از بوبکر زقاق مصری نقل کرده است که بوسعید خراز گفت: یک روز در مسجد حرام نشسته بودم که ناگهان فردی از آسمان به نزد من آمد و پرسید: صدق و نشانه دوستی چیست؟ من پاسخ دادم: وفاداری. سپس آن فرد گفت: درست است و به آسمان بازگشت.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: در زمانی که خراز در عرفات بود و حاجیان در حال دعا بودند، او به این فکر افتاد که آرزویش چیست. از خودش پرسید که چه دعا کند و تصمیم گرفت دعا کند. در حین این دعا، احساس کرد که چیزی از او باقی نمانده و ناگهان صدایی از درونش به او گفت: آیا تو میخواهی از وجود حق دعا کنی؟ یعنی آیا تو چیزی از ما میطلبی؟ وقتی مشایخی از جمله جنید، خراز، و بوالعباس عطا گرد آمده بودند، یکی از آنها گفت: نجات من فقط با راستگویی به دست میآید و هیچ جا و هیچ مکانی برای پناه بردن به غیر از خدا نیست.
هوش مصنوعی: یک نفر گفت: ما از این خطرات نجات پیدا نمیکنیم مگر به صداقت در زندگی، کسی که میداند خدا او را میبیند. دیگری گفت: ما نجات نمییابیم مگر با تقوای راستین و کوشش برای بهتر شدن، زیرا بهترین توشه تقواست. نفر چهارم گفت: ما نجات نمییابیم مگر با وفای به عهد، و وفاداران بعد از اینکه با یکدیگر پیمان بستند، به یکدیگر وفا میکنند.
هوش مصنوعی: وفای تو در دل من لازم است و عشق تو برای من هدف نهایی است و شوق و اشتیاق من نسبت به تو، حالتی از اندوه و زاری به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: آیا خراز با اشاره او، و واسطی با گشایش او، قرافی و اصالت او نیست، که دل من به همه اینها میسوزد؟
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: خراز را از مصر بیرون کردند. از او پرسیدند که آیا تو هم از آنجا بیرون شدهای؟ او پاسخ داد: من گفتam که بین من و حقیقت هیچ مانعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: او به من اشاره نکرد، زیرا از من دور بود، بلکه به من اشاره کرد که به او نزدیک بودم. زمانی که خراز به مصر رفت و با مشکلات صوفیان روبهرو شد، از او پرسیدند: ای آقا! چرا صحبت نمیکنی؟ او پاسخ داد: این مردم از حقیقت دور هستند. صحبت درباره حقیقت در میان کسانی که غایب هستند، بیفایده است.
هوش مصنوعی: اگر مردی به نهایت کار خود برسد، دیگران سعی میکنند او را مشغول کنند تا نتواند پیشرفت کند.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که بوبکر کتانی نامهای به بوسعید خراز در مصر نوشت و در آن اشاره کرد که وقتی از ایذر بیرون رفتی، در میان صوفیان حسد و دشمنی ایجاد شد و محبت آنها کاهش یافت. وی در پاسخ نوشت که این حسد، حق است و باعث میشود که آنها نتوانند با یکدیگر رابطه دوستانه داشته باشند. بوالحسن مزین گفت که آن روزی که در میان صوفیان اختلافی وجود نداشته باشد، آن روز خوش یوم نمیباشد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: این موضوع نه کاملاً روشن است و نه کاملاً تاریک. جنگ و نزاع نیز به این معنا نیست که شما باید تنها به یک طرف بیانجامید و از دیگری بگذرید. بلکه بدین معنی است که هر یک باید به گفتوگو بپردازند و تلاش کنند تا ارتباط برقرار باقی بماند.
هوش مصنوعی: عشق و شعف کسی را شگفتزده میکند که در این حال، آرامش و آسایش را تجربه کند، اما وقتی حق و حقیقت در میان است، این حالت عشق و شور و شوق از بین میرود و محو میشود.
هوش مصنوعی: دوستداشتن و عشق باعث میشد که من شاد و سرمست شوم، اما اکنون آن احساسات من را به شدت از درک واقعیات زندگی دور کردهاند، به طوری که هدف اصلیام را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: یادآوریها مرا آرامش میبخشد، احساسات شگفتانگیز مرا به وجد میآورد و حقیقت مانع من از نزدیک شدن به این و آن میشود.
هوش مصنوعی: نباید چیزی را سرزنش کرد، چون دل من از عشق تو آکنده است، زمانی که نامت را صدا زدم، پاسخ دادم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: علم حقیقی، همان علمی است که یوسف رازی و جنید دربارهاش سخن گفتهاند، نه علمی که تو تصور میکنی. این علم واقعی به حیطهای مربوط میشود که همه چیز از جانب خداوند به گوش مقامهای معنوی و در دل نشان داده میشود. این علم به دو بخش تقسیم میشود: یکی علمی که به سر و دل آدمی مربوط است و علم اولینهاست، و دیگری علمی که به مقام قرب خداوند مربوط است. شیخ الاسلام ادامه داد که:
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.