گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

ابوالقسم العلوی الحسینی،سافر فی البادیة علی التوکل سنین. یقال: لم یضع علی الارض ست سنین فی الحضر والسفر. و کسان لا یحمل معه فی اسفاره رکوة و لایفتر فی الذکر.

شریف محمد بن علی بن زید گفت پسر بوالمعالی زید عمری نسابه، فرا شیخ الاسلام که پدر مرا پنج سال مدام هر روز ببوزید می‌فرستادید، پیر بود از صوفیان مرو، شریف گفت: که از وی یک فایده دارم، کی روزی مرا گفت: تا از این علوی خویش بکل بیرون نیایی، ازین کار یعنی تصوف ذره نیابی، یعنی از تجبرو ترفع نسبت.

شیخ الاسلام گفت: که چنانست علی بر عرش، او که باو بگوید و باو نبازد، صوفی اوست، ورنه از نسبت چیزی نیاید، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ. پس گفت ویرا: که هزار و دویست امام شناسم ازین طایفهٔ صوفیان، یک و نیم علوی شناسم: یکی ابرهیم سعد است. صاحب کرامت و سخن، ددیگر حمزهٔ علوی است، شاگرد بوالخیر تیناتی٭ او را یک سخنست وی گوید: که در بادیه آن نگاه باید داشت، کی در حضر می‌داری، یعنی صوفی را، که صوفی در سفر در حضر است. شیخ الاسلام گفت کی: