بخش ۱۶۴ - و من طبقة الخامسة ایضاً بوعبداللّه دینوری
نام وی محمد بن عبدالخالق الدینوری از اجلهٔ مشایخ بوده و حال نیکو و بلند همت و ناصح در علوم این طایفه باز انک بود از صحة فقر و التزام آداب آن. و دوستی اهل آن. و دوستی اهل آن. بوادی القری بود سالها، پس به دینور آمد و آن جا برفت واللّه اعلم.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: که بآخر عمر به وادی قری در مسجد رفت گرسنه «و شدند» ویرا چیزی خوردنی ندادند و مهمان نداشتند، آن شب از گشنامار بمرد. دیگر روز آمدند، ویرا کفن کردند و دفن کردند. روز سدیگر در مسجد آمدند. کفنرا یددند در محراب نهاده و کاغذ در میان کفن، و در آن نوشته کی دوستی ازان ما بر شما آمد. ویرا مهمان نداشتید و طعام ندادید، گشنامار بکشتید، نخواهیم کفن شما شیخ الاسلام گفت: یکی گفت: که عبداللّه دینوری گوید: که اللّه خود بر فقرا. می سلام کند میگویند در قرآن: فقل سلام علیکم. او ایذ که در کشتی بماند سالی که باد نمیجست مرقع باز میکرد و میدوخت، تا بکلاه آمد گفت: نفس خود میمشغول کنم، پیش از انک مرا مشغول کند.
قال ابو عبداللّه الدینوری لبعض اصحابه: لا تعجبک التزین من هذه اللبسة الظاهرة علیهم، فما زینوا الظواهر الا ان خربوا البواطن.
شیخ الاسلام گفت کی من اصحاب خود را عمارت باطن آموختم نه خوردهٔ ظاهر و آرایش جامه جز ازینست. و گفت که خدای ازیشان خشنود میاد. که این کار ما فرا کردند وا کردند این کار بما جشمحه وجد کردند و بیمعنی یعنی خرسته و آرایش جامه و مرقع و سفر بیمعنی در شهرت و میان بندو سجاده وکیف بانگار و مانند آن، و معانی و صفای باطن نه تا هر که پدید آید اکنون پندار، که این کار همه آنست و بس. و آنکسان که خداوند معانی و باطن نیکو و زندگانیاند خود دل آن ندرند، و طاقت گوارش، که ورای آن بچیزی دیگر مشغولاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.