بخش ۱۳۷ - و من طبقة الرابعه ابوبکر یزدانیار ارموی
نام وی حسین بن علی بن یزیدانیار از ارمیه، او را طریقت است در تصوف که او بآن مختص است و بعضی مشایخ برو منکر بودند چون شبلی و جز ازوی. عالم بوده بعلم ظاهر و علوم معاملات و معارف و ادب استاد شیخ بوبکر رازی ایذ.
شیخ الاسلام گفت: که از بوبکر یزدانیار ارمی پرسیدند: که مرد که بحق آید بر چه آید؟ گفت: بران آید که وازان نگردد، و واز که باو آمده بود، اوی بنه گردد گفت: این وجود است. و او که از عدم آمده بود گفت: که شیرینی مستقبل چشد چنانک طلحی ماضی چشید این کمینه ایذ، و آنک از وجود آید اوی هرگز باز نگردد. شیخ الاسلام گفت: که بوبکر یزدانیار اللّه تعالی را بخواب دید گفت: خداوندا! حاجت. گفت: چه حاجت خواهی مه ازان کم داری! نه ترا از دست بند صوفیان برهانیدم؟
شیخ الاسلام گفت که رویم گفت بوعبداللّه خفیف را: که این کار بذل روست، نگر بترهات مشغول نشوی ای پسر! و دیدهام جائی که پرسیدند: ما دست بند الصوفیه؟ گفت: الحال المحال والاشارات الباطله. بوبکر یزدانیار را قصهاست دراز با صوفیان و انکار ایشان برو، و دران اشکال است، و مردی بزرگست و صاحب تلبیس است در ظاهر، و محقق در باطن. وی گفت: الملایکة حراس السمآ و اصحاب الحدیث حراس السنة والصوفیة حراس اللّه.
شیخ الاسلام گفت: که بوالعباس نهاوندی٭ روزی نماز بام صوفیان همه خفته دید گفت: همه پخسپید که وی بکوشد یعنی امر او وصحبت و دوستی و یاد او.
قال ابوبکر الرازی: سمعت ابن یزدانیار ما الفراق بین المرید و العارف؟ قال المرید طالب والعارف مطلوب، والمطلوب مقبول والطالب مرغوب. و قال المعرفة تحقق القلب بوحدانیة اللّه. و قال المعرفة ظهور الحقایق و تلاقی الشواهد. و قال المحبة اصلها الموافقه و امحب هو الذی یؤثر رضا محبوبه علی کل شیئی. و قال: من استغفر و هو ملازم للذنب حرم اللّه علیه التوبة والانابة الیه و ابوبکر الخباز بغدادی کان من استاذی الجریری قال: العیال عقوبة تنفیذ الشهوات الحلال ابوبکر بیکندی نام وی محمد، شاگرد بوعبداللّه المغربی٭ بود، استاد شیخ بوبکر رازی صاحب «تاریخ و حکایات».
شیخ الاسلام گفت: که شیخ بوبکر بیکندی گفت: که اللّه مهر خود بر دلها قسم کرد. مهر گفت: خداوندا! هر دل را از من نصیب دادی، مرا چه دادی؟ گفت: نام. و هم وی گفت: المحبة فی القلب، والمعرفة فیالفواد، والایمان فی الصدر والوجد فیالسرلانه سر. ابوبکر بن عیسی من اهل ابهر من اقران ابیبکر بن طاهر وابرمنه. دخل ابوبکر علیه و هو فی الموت فقال له احسن ظنک بربک ففتح عینه و قال: لمثلی یقال هذا الکلام؟ ان ترکنا عبدناه وان دعانا اجبناه مات سنه خمس و ثلثمائه.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.