نام وی احمد است. بمکه بوده، با مشایخ وقت سیروانی٭ و جز ازو. گفت: کی بوالحسن بشری٭ مرا گفت، که بونصر ترشیزی گفت که شیخ بوالعباس سهروردی گفت:
کی بمنا بودیم روز عید اضحی جمعی انبوه نشسته بود و شیخ سیروانی حاضر قوال چیزی برخواند. شیخ سیروانی برخاست گریان و برفت. قوم گفتند آن چه بود، که وی کرد؟ برسماع منکر شد چه افتاد؟ شیخ بوالحسن سرکی٭ حاضر بود، وی گفت: مرا با خدای عهد است ار او برسماع منکر شد، من هرگز بسماع ننشینم. شیخ بوالعباس سهروردی گفت: من با تو موافقم. دیگر روز برخاستند این دو تن و قومی از مشایخ، در سلام شیخ سیروانی شدند خواستند: کی ازان چیزی گویند وی گفت: روزگاری من بر ریگ میخفتم، و دست بالین میکردم و نشان سنگ بود بر پهلوی من، بسماع مینشستم. اکنون بر فرش مینشستم و شما چنان سوخته، مرا کی حلال بود که با شما در سماع نشینم؟
و من طبقة الرابعه شیخ الاسلام گفت که نام:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.