پیر طریقت گوید: الهی همه عالم تو را می خواهند تا تو که را خواهی که اگر بماند تو او را در راهی، ای جوانمرد آنرا که خواست در ازل خواست و آنرا که نواخت در ازل نواخت کارها در ازل کرده و امروز مینماید سخنها در ازل فرموده و امروز می شنواند خلعتها در ازل دوخته و امروز می پوشاند
بنده من تو مرا امروز میدانی من نه امروزی ام دانش تو امروز است ور نه من قدیمم دیر است که من با تو راز گفتم تو اکنون می شنوی شما اطفال عدم بودید که لطف قدیم کار شما را میساخت چون آخر این کار (دیدن حق) به اول آن نیک ماند راه بدوست حلقه ایست که از او درآید و هم به او بازگردد اول این کار به بهار ماند و به شکوفه ها
آدمی در آن حال خوش بود و تازه و پر روح باشد پس از آن فرازها و نشیب ها بیند ناکامیها و تفرقه ها پیش آید که در بندگی هم جمع است و هم تفرقت و در مقامات هم نور است و هم ظلمت بنده در تاریکی تفرقت چندان پوشش بیند که گوید: آه که میلرزم از آنکه هیچ نیرزم چه سازم جز زانکه می سوزم تا از این افتادگی برخیزم آنگاه چه باشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.