الهی این بوده و هست و بودنی، من بقدر شآن تو نادانم و سزای تو را نتوانم در بیچارگی خود گردانم، روز– بروز بر زیانم، چون منی چون بود ار نگریستن در تاریکی بفغانم که خود بر هیچ چیز هست ماندنم ندانم، چشم بر روی دارم که تو مانی و من نمانم چون من کیست اگر آن روز ببینم اگر به بینم بجان فدای آنم. خداوندا آنچه من از تو دیدم، دو گیتی بیاراید، شگفت آنکه جان من از تو نمی آید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناتوانی و محدودیتهای خود در درک و شناختِ خداوند سخن میگوید. او بهطور مکرر به بیخودی خود اشاره میکند و میگوید که در قدرت الهی و عظمت او، نادان و عاجز است. شاعر بیانگر احساس ضعف و فقر روحی خود است و تأکید میکند که هر قدر هم که تلاش کند، نمیتواند به درستیشناسی از خدا برسد. در نهایت، او با عشق و شوق به خداوند، آرزو میکند که اگر روزی خداوند را ببیند، جانش را فدای او کند. این شعر نمادی از عشق و تسلیم در برابر قدرت الهی است.
هوش مصنوعی: خداوند، تو همیشه بودهای و هستی، و من به اندازه مرتبت تو نادانم و نمیتوانم شایستگی تو را با حال رنجور خود مقایسه کنم. هر روز بر ناتوانیام افزوده میشود. چگونه میتوانم در تاریکی فریاد برآورم وقتی که نمیدانم بر چه چیزی ایستادهام. چشمانم به سوی توست، در حالی که تو باقی میمانی و من رفتنی هستم. اگر آن روز را ببینم، تمام جانم را برای تو فدای میکنم. ای خدا، آنچه را که از تو دیدم، از دو جهان میسازد، و شگفت اینجاست که جان من از تو نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.