بکاء گریستن است در کار خویش گریستن است بریار خویش گریستن از فراق گریستن بر خود رعنائی بود از جست آسایش بود و آسایش در محبت کاهش بود گریستن بر دوست شرط اشتیاق بود و فرط احتراق در فراق عاشق از دیده از غم نم بارد و در شادی دم نارد و خلعت محبت از راه دیده درآید و پنداشت هستی خویش بگذارد وفای خویشتن بجاآرد
عاشق نبود هر آنکه تا جان باشد
جانرا چه خطر بود چون جانان باشد
در عشق همیشه عهد و پیمان باشد
یا این باشد به عشق یا آن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.