گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

بکاء گریستن است در کار خویش گریستن است بریار خویش گریستن از فراق گریستن بر خود رعنائی بود از جست آسایش بود و آسایش در محبت کاهش بود گریستن بر دوست شرط اشتیاق بود و فرط احتراق در فراق عاشق از دیده از غم نم بارد و در شادی دم نارد و خلعت محبت از راه دیده درآید و پنداشت هستی خویش بگذارد وفای خویشتن بجاآرد

عاشق نبود هر آنکه تا جان باشد

جانرا چه خطر بود چون جانان باشد

در عشق همیشه عهد و پیمان باشد

یا این باشد به عشق یا آن باشد