گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

کریما دل من کان حسرت است و تن من مایه درد و غم نیارم گفت که اینهمه چرا بهره من نه دست رسد مرا چاره من

مرا تا باشد این درد نهانی

تو را جویم که درمانم تو دانی