گنجور

 
عبادی مروزی

بدانکه بهترین اعمال و نیکوترین افعال بنده را زهد است و زهد دور بودن است از آنچه سخط شرع بدان پیوسته باشد و احتراز گزیر بود از وی. و ابتدا قدم در اسلام ترک زیادتهاست و حقیقت زهد ترک زیادتیها است که مانع دین است. و قال «من حُسن اسلام المَرء ترکه ما لا یعنیه.»

و اگر کسی خواهد که داد شریعت بدهد آن اولی‌تر که بهوجهی دهد که شریعت فرموده باشد.

و هیچ وجه نیکوتر از آن نیست که مرد به ترک دنیا و بیشی بگوید. خواجگی و جاه و حشمت و معلوم و زیادتی و طمع و نظام احوالدنیا یک سو نهد. پای طلب در دامن فراغت کشد و دست غرض از گرفتن حطام دنیا کوتاه کند. به قوت قانع شود.

و بداند که زهد در سه چیز باشد: در مال، و در نفس، و در صحبت خلق.

در مالِ زیادتی، زهد ورزیدن نشان عقل است، و در هوای نفس زاهد بودن نشانِ خشوع، و در صحبت زاهدان شدن، نشان قبض.

و گفته‌اند زهد سه قسم است: یکی ترک حرام واین زهد عام است، و یکی ترک فضول حلال و این خاص است، و یکی ترک ما سوی اللّه و این زهد محققان است.

زهد را تخمی است که آن را بباید کشت و آن کوتاهی امل است که همهٔ رنجها به آدمی از درازی امل می‌رسد. چون امل کوتاه شد طمعَها بگسلد و رنجها از وی بیفتد. و قصور امل نه در کسب آید و نه به تکلف بدو توان رسید، الا آنکه حق‑سبحانه و تعالی‑یقینی در دلی نهد تا آن کس داند که پرورندهو روزی دهنده قدری و قوتی دارد که هیچ محتاج نیست، و هر کسی را اجلی نهاده است که چون در رسد تأخیر نپذیرد. چوناین یقین حاصل آید میخ امل منقطع شود،و در زهد بر احوال آن کس گشاده شود.

ابوبکر وراقرا از زهد پرسیدند. گفت سه حرف است: زا و ها و دال. «زا» ترک زینت است، و «ها»ترک هوا، و «دال»ترک دنیا، و هوا ازین هر دو عظیم‌تر است که در طلب دنیا زینتهوا است. چون هوا سوخته شد نه زینت به کار آیدنه دنیا. هر دو در دل سرد شود، زهد پیدا آید.

مشایخ را در حقایق زهد سخن بسیار است که ذکر آن کتاب را از قاعده ببرد، اما تبرک را سخنی چند جمع کنیم.

جنیدرا‑رحمة اللّه‑از زهد پرسیدند. گفت: خالی داشتن ظاهر از ملک، و باطن از طمع.

رویمرا‑رحمة اللّه علیه‑پرسیدند. گفت: به ترک نصیب خود بگفتن از دنیا، و اسمنیکو و حرمت و ثنا و راحت و محمدت همه نصیب نفس است، و دست ازین جمله بداشتن زهد است.

ابن الجلا‑رحمة اللّه‑گفته است زهد نگرستن است به چشم زوال به همهٔ دنیا هر کس که داند که دنیازوال‌پذیر است مشغولی بدو در دل وی سرد شود، حقیقت زهد در باطن پدیدآید.چون بدین صفات شد بهترک هر چه می‌گوید حق‑سبحانه تعالی‑وی رابدلی می‌دهد در عالم باقی و دولتی می‌فرستد درین عالم، و این دولت کشف حکمت بود و آن دل به مدد حکمت فراغت یابد از اندیشه‌های مختلف.

رسول خبر داده است که چون کسی ببینید که لباس زهد پوشیده باشد بدو نزدیک شوید که چشمهٔ حکمت در دل او باشد تا ازو نصیب یابید.

و لباس زهد این اوصاف است که در مقدمه یاد کردیم، تاکسی را صورت نبندد که چون پلاس در پوشد و از خلق نفور شود و ناخوش طبع گردد زاهد نگردد. وزهد به دین هیچ تعلق ندارد.

سفیان ثوریرا‑رحمة اللّه علیه‑از زهد پرسیدند. گفت زهد در دنیا کوتاهی امل است در حطام او، نه گلیم پوشیدن و نه جو خوردن.

متصوفه را این نوع میسر شود که آنچه شرایط زهد است بجای آرند، و اسم زاهدی نپذیرد و این نیکوتر است و به طریق نزدیک‌تر. درفصل زهد این قدر کفایت است.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode