خدایگان اکابر بهاء دولت دین
تو را رسد به جهان سروری و سر داری
من از هوای تو خو باز چون توانم کرد؟
که با حیات من آمیخته ست پنداری
کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ
ربوده از سر گردون کلاه جباری
به دولت تو سزدگر امیدوار شوم
که شاید ار به جوانان امیدها داری
نشاط کن غم مستی مخور که گاه طرب
اگر چه مست نمایی به عقل هوشیاری
دوام عمر تو باشد که آخرش نبود
سزد که کار مرا آخری به دیداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به ستایش مقام و عظمت خدایگان اکابر، بهاء دولت دین میپردازد و از او خواسته میشود که به سروری و بزرگی بپردازد. شاعر ابراز میکند که محبت و امیدش به او آمیخته با زندگیاش شده و نمیتواند از این احساس کناره گیری کند. همچنین از دولت و حکمت او نیکوکارانه امید دارد و توصیه میکند که در بین غم و شادی، از مستی بپرهیزد و عقل را مد نظر داشته باشد. در پایان، به جاودانگی عمر او اشاره شده و امید به ملاقات در آخر عمر بیان میشود.
هوش مصنوعی: ای بزرگان و نیکان، بهاء دولت دین تو به زودی به مقام فرمانروایی و سربلندی در جهان میرسد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از آزادی و راحتی تو دل بکنم، در حالی که حس میکنم زندگیام به شدت به تو وابسته است؟
هوش مصنوعی: در اینجا به قدرت و سلطهای اشاره شده که بهوسیلهی حکمت و تدبیر به دست آمده است. به نوعی، بیانگر این است که مدیریتی قوی و حکیمانه، از آسمان و عالم بالا نشأت میگیرد و بر سر کسانی که قدرت را در دست دارند، سایه میافکند. این قدرت به گونهای است که مانند کلاهی بر سر آنان است و با خود آرامش و نفوذ میآورد.
هوش مصنوعی: به خاطر موفقیت و قدرت تو امیدوار میشوم که شاید تو به جوانان امیدی داشته باشی.
هوش مصنوعی: شادی کن و غصه نخور؛ چون گاهی اوقات حتی اگر به ظاهر شاد و سرمست به نظر بیایی، در باطن باید هوشیار و با عقل باشی.
هوش مصنوعی: عمر تو باید طولانی باشد، اما در نهایت نباید به این نتیجه برسیم که کار من به دیدار تو ختم شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.