پناه اهل هنر پیشوای روی زمین
توراست چرخ نکوخواه و بخت خیراندیش
تویی که در حرم دولتت به نقل طباع
موافقت دهد ایام گرگ را با میش
ز جام مهر تو نو شد زمانه شربت نوش
ز دست قهر تو یابد سپهر قربت نیش
بزرگوارا معلوم رای توست که من
ز روزگار کفافی طمع ندارم بیش
مرا که در مه دی کسوت سمور نبود
گه تموز ندارم امید خرگه و خیش
بدانچه داشته ام دی چو قانعم امروز
مرا چه قربت بیگانه و چه وصلت خویش
دلی که می نپذیرد جراحتش الحام
بر آستانه صبرش نشانده ام به سیریش
هنوز وقت نیامد که دهر افسون گر
نهد ز رحمت تو مرهمی برین دل ریش
در تو ساحل دریا و من چنین تشنه؟
کف تو معدن روزی و من چنین درویش؟
کرا بماند ازین غصه جان و دل به قرار؟
که تیر چرخ برآید درین مقام از کیش
شنیده ام که تو اندیشه کرده ای که مرا
نهی به تربیت اسباب خرمی در پیش
ازین صواب تر اندیشه نیست در عمل آر
و گرنه ره مده اندیشه را به خاطر خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمجید و ستایش از پیشوای خود میپردازد و او را منبع نیکیها و بخت خوب میداند. شاعر بیان میکند که در زمانهای که او زندگی میکند، امیدی به بهبود وضعیت خود ندارد و از قضاوت در مورد روزگار ناامید است. او از نبود نعمتها و یاری در زندگیاش ناراضی است و به شدت دلتنگ و رنجیده خاطر است. شاعر به مشکلات و دردمندیهایش اشاره میکند و میگوید که دلش قدرت تحمل جراحتهایش را ندارد. در نهایت، او از پیشوای خود درخواست دارد که به نیکی و رفاه مردم توجه کند و در اندیشهی بهبود اوضاع و اسباب خوشبختی باشد.
هوش مصنوعی: پناهگاه هنرمندان و فرهیختگان، تویی که در زمین رهبری میکنی؛ تو همان چرخ مهربان و بخت نیکو هستی.
هوش مصنوعی: تو هستی که در مکان مقدس قدرتت، به راحتی میتوانی روزهای سخت را با روزهای خوب ترکیب کنی و شرایط را به نفع خودت تغییر دهی.
هوش مصنوعی: با محبت تو، روزگار تازهای آغاز شده و در حالی که نوشیدن شیرینی زندگی به دست غضب تو انجام میشود، آسمان در دوری و جدایی از تو طعمی تلخ را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، واضح است که نظر تو را میدانم؛ چرا که من از زندگی دیگر امید زیادی ندارم.
هوش مصنوعی: من که در زمستان به اندازهای ثروتمند نیستم که لباس فاخر بپوشم، در تابستان هم امیدی به زندگی راحت و خوشبختی ندارم.
هوش مصنوعی: آنچه که در گذشته داشتم و به آن راضی بودم، امروز دیگر برای من مهم نیست. نه فاصله و جدایی از دیگران اهمیت دارد و نه نزدیکی و ارتباط با خودم.
هوش مصنوعی: دلی که نتواند درد و رنجش را تحمل کند، به زحمت بر آستانه صبرش جای دادهام، مثل جایی که با سیریش محکم شده باشد.
هوش مصنوعی: هنوز زمان مناسبی نرسیده که زمانه به من کمکی کند و از رحمت تو بر دل زخم خوردهام مرهمی بگذارد.
هوش مصنوعی: در تو سواحل دریا وجود دارد و من در این حال بسیار تشنهام. در دستان تو منابع فراوانی است و من در فقر و نداری به سر میبرم.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند از این اندوه و درد پیوسته آرامش جان و دل بیابد؟ زمانی که تقدیر و روزگار در این موقعیت با دسیسهای به ما آسیب میزند.
هوش مصنوعی: شنیدهام که تو فکر کردهای که مرا از فراهم کردن وسایل خوشبختی برحذر داری.
هوش مصنوعی: هیچ اندیشهای بهتر از این نیست؛ آن را در عمل پیاده کن وگرنه اجازه نده که فقط به خاطر خودت در ذهنت بچرخد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟
رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور
بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
چو مته تو شدم در غم تو سرگردان
بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
همیشه هجران جویی بسان اره خود
[...]
شهاب دین موید که بر سپهر هنر
بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش
بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو
که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش
عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.