گنجور

 
سوزنی سمرقندی

شهاب دین موید که بر سپهر هنر

بنور خاطری از آفتاب و از مه بیش

بآفتاب و به مه آن کند طبیعت تو

که آفتاب بخوامیش و ماهتاب بخویش

عطارد از تو برد بر فلک بغیرت و رشک

چو خاطر تو شود تیز کام و نظم اندیش

بنوک خامه و زنبور خانه خاطر

گهی چشانی نوش و گهی خوزانی نیش

چو دستخط خطابخش تو بزیبائی

کدام جعد مسلسل کدام زلف نخیش

توانگری بکمال از نصاب فضل و هنر

توانگران هنرپیشه پیش تو درویش

بمن که سوزنیم گرچه کم نیم از سیر

بفضل بر، نظری کن بچشم همت خویش

ضرورتستکه بیگانه خویش خواهم کرد

بدینطریق که بیگانه میپرستم و خویش

سروش دادم تلقین که خواهم از تو عطا

سروش اگر نبدی کان سور بود سریش

ز حال و کار پریشان خود بمجلس تو

گشاده کردم سرو گشاده شد سر ریش

بجود و فضل تو از دیگران ستوده تری

چنانکه جود ز بخل و چنانکه دین از کیش

ز کیش کدیه کشیدم سهام و بر تو گشاد

هدف ز جود تو خواهد یکی مصحف کیش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

قطران تبریزی

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

بخدمت آمد نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که باز گردد پیر و پیاده و درویش

مسعود سعد سلمان

نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو

مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش

چو مته تو شدم در غم تو سرگردان

بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش

همیشه هجران جویی بسان اره خود

[...]

انوری

اگر به رنج ندارد اجل نجیب‌الدین

که هیچ رنج مبادش ز عالم بدکیش

به پاره‌ای سیهی بر سرم نهد منت

به شرط آنکه دگر دردسر نیارم بیش

به وقت خواندن این قطعه دانم این معنی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه