صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون در این طلسم فتادم به حیرتم
جایز نداشتهست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم
وحشی منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر سالهٔ زندان حسرتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از احساس عمیق تنهایی و درد ناشی از جدایی است. شاعر از ناتوانی در تحمل دوری محبوبش سخن میگوید و به تشبیههایی از زندانی بودن و حیرت از جدایی خود اشاره میکند. او خود را در دام هجر میبیند و بر این باور است که هیچ کس نباید دوران جدایی دایمی را تحمل کند. او به نوعی در تلاش است تا وضعیت خود را بیان کند و از مقامی که به عنوان عاشق دارد، سخن میگوید. در نهایت، او خود را به عنوان یک "مورخ زندانی" توصیف میکند که مدتهاست در حسرت و انتظار به سر میبرد.
هوش مصنوعی: صبر من به پایان رسیده و دیگر طاقت جدایی تو را ندارم. بهانهای بر سرم نشسته که تحمل آن را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: من فردی نیستم که در برابر جدایی تسلیم شوم، هرچند که جرأت و استقامت من قوی باشد.
هوش مصنوعی: زندان من در واقع هیچ دری ندارد و دلگیر و کسلکننده است. حالا که در این وضعیت گرفتار شدهام، به شدت در تعجب و سردرگمی هستم.
هوش مصنوعی: هیچکس حق ندارد که با من بهطور دائمی دوری کند، زیرا من مرجع مسائل عشق و محبت هستم.
هوش مصنوعی: من همچون گویندهای از زنجیرشکنان جدایی هستم، زیرا سالهای زیادی را در درد و حسرت دوری سپری کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بازآی ساقیا که هواخواهِ خدمتم
مشتاقِ بندگیّ و دعاگویِ دولتم
زان جا که فیضِ جامِ سعادت فروغِ توست
بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم
هرچند غرقِ بحرِ گناهم ز صد جهت
[...]
من شاهباز زاده شاه شریعتم
از بهر صید طایر قدس حقیقتم
طاووس باغ انسم و سیمرغ باغ قدس
عنقای برج عزت و شاه شریعتم
لاهوتیم که هم بر ناسوت گشتهام
[...]
مولای من بیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست
بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم
هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت
[...]
شکر خدا که باز به امداد همّتم
جا داده عشق بر سر کوی ملامتم
پیغمبرم به شرع محبّت، به کتف من
باشد نشان سنگ تو مهر نبوّتم
اظهار شکوه از ستم دوست کافریست
[...]
یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم
ز آلایش تعلق آن ده طهارتم
از دست رفت پای، بده دست و پای سعی
تن گشت همچو سرمه، بده چشم عبرتم
گرد گناه، از گهرم برده آب و رنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.