مولای من بیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست
بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم
هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت
گر تو شفاعتم بکنی ز اهل رحمتم
عرفان خاندان نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسید ز میراث فطرتم
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در شوق دیدن تو هواخواه غربتم
دریا و کوه در ره و من خسته ضعیف
ای حضرت امام مدد ده به همتم
دورم به صورت از در دولتسرای تو
لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
فیضا تو را هوای نثار دلست و جان
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با شوق و اشتیاق به امام خود دعا میکند و از او مدد میطلبد. او خود را غرق در گناهان میداند، اما به شفاعت امام امیدوار است. شاعر اعتقاد دارد که شناخت خاندان امام (ع) ارثی الهی است و نه اراده انسانی. او بیان میکند که هرچند از سرزمین خود دور است و در سختی به سر میبرد، اما همیشه دلش به سوی امام و دیدن او میتپد. در نهایت، شاعر از امام درخواست کمک و راهنمایی میکند تا بتواند درد و رنجش را تحمل کند.
هوش مصنوعی: آقای من، لطفا بیا، زیرا کسی که به خدمت تو علاقهمند است، مشتاق است که از من برای تو دعا کند و به بندگیام ادامه دهد.
هوش مصنوعی: از آنجا که نعمت و خوشبختی از نور وجود تو میتابد، باید از تاریکیهای سردرگمی خود بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: هرچند که در گناهها و مشکلات به شدت غرق هستم، اما اگر تو به من شفاعت کنی، جزء رحمت یافتهها خواهم بود.
هوش مصنوعی: درک و شناخت عمیق از حقیقت و معنویت خانواده تنها به تلاش و انتخاب فرد بستگی ندارد؛ این ویژگی به عنوان یک نعمت، از فطرتم به من رسیده است.
هوش مصنوعی: من هرگز از وطن خود دور نشدهام، اما برای دیدن تو شوق و اشتیاق دارم و این اشتیاق به غربت من میافزاید.
هوش مصنوعی: دریا و کوه در مسیر هستند و من احساس خستگی و ضعف میکنم. ای امام بزرگوار، لطفاً در پیمودن راه به من کمک کن.
هوش مصنوعی: من از درگاه تو دور هستم، اما با جان و دل به کسانی که در حضورت هستند، نزدیکم.
هوش مصنوعی: تو در دل من جایی داری و میخواهی که عشق خود را نثار کنی، اما اگر عمر من اجازه ندهد، چه کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بازآی ساقیا که هواخواهِ خدمتم
مشتاقِ بندگیّ و دعاگویِ دولتم
زان جا که فیضِ جامِ سعادت فروغِ توست
بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم
هرچند غرقِ بحرِ گناهم ز صد جهت
[...]
من شاهباز زاده شاه شریعتم
از بهر صید طایر قدس حقیقتم
طاووس باغ انسم و سیمرغ باغ قدس
عنقای برج عزت و شاه شریعتم
لاهوتیم که هم بر ناسوت گشتهام
[...]
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
زندان بی در است کدورتسرای هجر
[...]
مولای من بیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست
بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم
هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت
[...]
شکر خدا که باز به امداد همّتم
جا داده عشق بر سر کوی ملامتم
پیغمبرم به شرع محبّت، به کتف من
باشد نشان سنگ تو مهر نبوّتم
اظهار شکوه از ستم دوست کافریست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.