گنجور

 
ترکی شیرازی

«چگونه بنگرم صحن چمن را

که افسردند یاس ویاسمن را»

ز من باد صبا از راه یاری

رسان پیغام مرغان چمن را

بگو در کربلا در خون کشیدند

نهال سنبل و، سرو سمن را

چمن از بلبلان،گردید خالی

گلستان شد مکان، زاغ و زغن را

بگو آبش نداده سر بریدند

حسین آن شاه بی غسل و کفن را

بگو جسم حسین افتاده بر خاک

بگو کشتند طفلان حسن را

بگو زینب شد از شهر و وطن دور

چسان یادآورم شهر و وطن را

به خون آغشته شد چون جسم قاسم

نبویم بعد از این مشک ختن را

گذر کردی اگر بر نعش اکبر

به گو آن یوسف گل پیرهن را

که از داغ تو«ترکی» همچو یعقوب

گرفته گوشهٔ بیت الحزن را