ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه منصور بن سعید بن احمد بن حسن میمندی صاحب دیوان عرض
امروز نشاطی است فره فضل و کرم را
و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را
زیرا که در او بر شرف گوهر آدم
تقدیر همی وقف کند عرض حشم را
منصور سعید آنکه به انعام و به افضال
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح وزیر
ای قاعدهٔ تازه ز دست تو کرم را
وی مرتبهٔ نو ز بنان تو قلم را
از سحر بنان تو وز اعجاز کف تست
گر کار گذاریست قلم را و کرم را
تقدیم تو جاییست که از پس روی آن
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
ای بر گل روی تو حسد باغ ارم را
بت کیست که سجده نکند چون تو صنم را
خورشید نهد غاشیه حکم تو بر دوش
در موکب حسنت مه استاره حشم را
در جیب چمن باد صبا مشک فشاند
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
دوش از در میخانه بدیدیم حرم را
می نوش و ببین قسمت میدان کرم را
فرمان خرد بر دل هشیار نویسند
حکمی نبود بر سر دیوان قلم را
ای مست گر افتی به سر تربت شاهان
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح بهروز محمّد
ای قافلهسالار، غمت راه عدم را
وی سلسله جنبان خم زلف تو ستم را
افسونگر عشق تو ندانم به چه حکمت
سرمایهٔ آسودهدلی کرده الم را
هرگه گذری از در بتخانه خرامان
[...]
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲
چون بادگری سر نکند راه عدم را
داد است بگوئید عرب را و عجم را
بگرفته همه اهل جهان را غم راحت
یا رب که نگیرند ز ما راحت غم را
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - یک قصیده
چندی به غلط بتکده کردیم حرم را
وقتست که از کعبه برآریم صنم را
بیخ هوس وصل ببریم که زشتست
خار و خس بیگانه گلستان ارم را
ما و در آسودگی مرگ کزین بیش
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده
چون ناله نهم بر سر افلاک قدم را
از ضعف برون آورم احسان و کرم را
گر یک تنه بر قلب ملایک نتوان تاخت
از اشگ جهانگیر کشم خیل و حشم را
برخیز که امروز به خوش کردن دل ها
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
در باغ طبیعت بفشردیم قدم را
چیدیم و گذشتیم،گل شادی و غم را
نوبت به من افتاد، بگویید که دوران
آرایشی از نو بکند مسند جم را
در بحث دل و عشق تصرف نتوان کرد
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۲ - بنام خدا
ای داشته در سایه هم تیغ و قلم را
وی ساخته آرایش هم حلم و کرم را
جم مرتبه ، داری زمان کز اثر نطق
چون گل همگی گوش کند جذر اصم را
این جام که از رای منیر تو فلک ساخت
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۳ - در ستایش حضرت رسول «ص»
اقبال کرم می گزد ارباب همم را
همت نخورد نیشتر لا و نعم را
از رغبت دنیا ، الم آشوب نگردم
زین باد پریشان نکنم زلف علم را
فقرم بسیاست کشد از مسند همت
[...]
کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه
ساقی بده آن گرمی هنگامه جم را
گلدسته رنگین گلستان ارم را
زینسان که رسد محنت ایام پیاپی
وای ار نرسانی دو سه جام پی هم را
هر گاه بمن دور رسد بوسه حسابست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶
از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟
ناخن ز سبکدستی ما برگ خزان است
چون سکه به زنجیر نداریم درم را
عشاق تو بر نقد روان کیسه ندوزند
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲
تا نام تو سردفتر معنی ست رقم را
برفرد بیان، سجده ضرور است قلم را
گر وسعت خلقت به نبی ضابطه می داد
از خانه ات اخراج نمی کرد صنم را
شوق تو به گل کاری اشکم چو زند دست
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴ - قصیده در نعت آنسرور صلی الله علیه و آله
تن داد هر آن کو زغمت سوز و الم را
چون شمع درین راه ز سر ساخت قدم را
هر دم ز خجالت بود از رنگ به رنگی
رعنائی رفتار تو طاووس ارم را
من می روم از خویش تو سرگرم فغان باش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴
ای چشم تو مهمیز جنون وحشیِ رم را
ابروی تو معراجِ دگر پایهٔ خم را
گیسوی تو دامیست که تحریر خیالش
از نال به زنجیر کشیدهست قلم را
با این قد و عارض به چمن گر بخرامی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
گریک نفس آیینهکنی نقش قدم را
بر خاک نشانی هوس ساغر جم را
معنی نظران سبق هستی موهوم
بیرون شق خامه ندیدند رقم را
بیهوده در اندیشهٔ هستی نگدازی
[...]
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رسول اکرم
پیوند بود با رگ جان خار ستم را
کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟
صد شکرکه در وادی تفسیدهٔ حرمان
دارد قدمم، درگره آبله یم را
ای فتنه، سر عربده بردارکه چون صبح
[...]
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - و نیز در مدح آن بزرگوار (ع)
یک پرده نشید است صلا گوش اصم را
ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را
از بتکده تا کعبه رهی نیست، برهمن
سدِّ ره خود ساخته ای سنگ صنم را
در عشق، بتی را دل و دین باخته بودیم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱
بنهاد چو بر دوش قضا طبل و علم را
فرمود نویسندهٔ تقدیر قلم را
طغراکش فرمان قضا و قدر خویش
بی دست و قلم کرد همان امر قدم را
لازم که قضا طبل زنان می رود آخر
[...]