گنجور

 
بیدل دهلوی

ای چشم تو مهمیز جنون وحشیِ رم را

ابروی تو معراجِ دگر پایهٔ خم را

گیسوی تو دامی‌ست که تحریر خیالش

از نال به زنجیر کشیده‌ست قلم را

با این قد و عارض به چمن‌ گر بخرامی

گُل‌ تاج به خاک افکنَد و سرو عَلم را

اسرار دهانت به تأمل نتوان یافت

از فکرْ کسی پی‌نبَرَد راه عدم را

عمری‌ست‌ که در عالمِ سودای محبت

از نالهٔ من نرخ بلندست الم را

چندان نرمیدم ز تعلق که پس از مرگ

خاکم به برِ خویش‌ کِشد نقش قدم را

از آهِ اثرباخته‌ام باک مدارید

تیغم عوض خون همه‌جا ریخته دم را

مینای من و الفت سودای شکستن

حیف است به یاقوت دهم سنگ ستم را

تا چند زنی بالِ هوس در طلبِ عیش

هشدار که از کف ندهی دامن غم را

یک معنی فردیم‌ که در وهم نگنجد

هرگه به تأمل نِگری صورت هم را

خورشید ز ظلمت‌‌کدهٔ سایه برون است

تاکی ز حدوثْ آینه سازید قِدَم را

بیدل چو خَزَف سهل بود گوهر بی‌آب

از دیدهٔ تَر قطع مکن نسبت نم را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوالفرج رونی

امروز نشاطی است فره فضل و کرم را

و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را

زیرا که در او بر شرف گوهر آدم

تقدیر همی وقف کند عرض حشم را

منصور سعید آنکه به انعام و به افضال

[...]

انوری

ای قاعدهٔ تازه ز دست تو کرم را

وی مرتبهٔ نو ز بنان تو قلم را

از سحر بنان تو وز اعجاز کف تست

گر کار گذاریست قلم را و کرم را

تقدیم تو جاییست که از پس روی آن

[...]

سیف فرغانی

ای بر گل روی تو حسد باغ ارم را

بت کیست که سجده نکند چون تو صنم را

خورشید نهد غاشیه حکم تو بر دوش

در موکب حسنت مه استاره حشم را

در جیب چمن باد صبا مشک فشاند

[...]

کمال خجندی

دوش از در میخانه بدیدیم حرم را

می نوش و ببین قسمت میدان کرم را

فرمان خرد بر دل هشیار نویسند

حکمی نبود بر سر دیوان قلم را

ای مست گر افتی به سر تربت شاهان

[...]

میلی

ای قافله‌سالار، غمت راه عدم را

وی سلسله جنبان خم زلف تو ستم را

افسونگر عشق تو ندانم به چه حکمت

سرمایهٔ آسوده‌دلی کرده الم را

هرگه گذری از در بتخانه خرامان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه