گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۰

 

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

عنصری
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸ - در توصیف باغ امیر یوسف سپهسالار گوید

 

باغیست دلفروز و سراییست دلگشای

فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای

زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر

زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای

باغی چنان که بر در او بگذری اگر

[...]

فرخی سیستانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۲ - ناله از حصار نای

 

نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای

پستی گرفت همت من زین بلند جای

آرد هوای نای مرا ناله های زار

جز ناله های زار چه آرد هوای نای

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح تمغاج خان مسعود بن حسن

 

ماه رجب که هست همایون‌ترین همای

از آشیان فضل خدای است برگشای

پروازش از لوازم پیروزی و ظفر

گسترده سایه بر علم سایهٔ خدای

خورشید خسروان که جهان راست عدل او

[...]

سوزنی سمرقندی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۶۰ - در غزل است

 

ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای

با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی

میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز

چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای

انده فزای شد دل شادی پرست من

[...]

قوامی رازی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - قصیده

 

ای چشم چرخ چون تو ندیده هنرنمای

چون تو نزاده مادر گردون گره گشای

لفظ تو روح را بشکر ریز میزبان

رای تو عقل را بسر انگشت رهنمای

در طاعت تو دهر بخدمت غلام خوی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۸

 

ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای

پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای

آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب

قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای

اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن

[...]

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - مدح سلطان قزل ارسلان سلجوقی

 

ای یافته هر آنچ بدو داده و هم ورای

وز دولت اتابک، از یاری خدای

سیفی که پاکشیده شدی از نیام ملک

فتنه فکنده سر شد و باطل بریده پای

تیغ سداب رنگ تو آمد سداب طبع

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

در رزم بر فلک زنی ار پر دلی کند

آنجا که سرکشان بزمین درکشند پای

بندند بر خراج بحار آنکه هر بهار

گرددزابرهم چو صدف گون گهر نمای

این خود بهانه ئی است بگریدفلک همی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح نظام الدّین محمّد

 

ای سایه ات خجسته تر از سایۀ همای

بر مطرحت ملوک بحرمت نهاده پای

تشریف بود و تربیتی بس بجای خویش

گر رنجه گشت شاه سوی این بلند جای

معلوم شد که سوی نکوییست رای شاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در تعریف عمارت شاه شیخ ابواسحق

 

ای کاخ روح‌پرور و ای قصر دلگشای

چون روضه دلفریبی و چون خلد جانفزای

هم شمسهٔ تو غیرت خورشید نوربخش

هم برگهٔ تو خجلت جام جهان نمای

فرخنده درگه تو شهانراست سجده‌گاه

[...]

عبید زاکانی
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۹

 

جای حضور و گلشن امن است این سرای

زین در به شادمانی و عیش و طرب در آی

ای کاخ دولتی ز چه خاکی؟ که مدرج است

در شاخسار گلشن تو سایهٔ همای

هر صبح در هوای درت می‌کند صبوح

[...]

حافظ
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۵

 

پیر مغان گشود زرحمت در سرای

زاهد بعذر توبه تو در این سرا درآی

جغدی اگر مجاور دیر مغان بود

کسب شرف زسایه او میکند همای

ساقی چو می بجام سفالین تو میکنی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۸۸- سید صفی ز ری به سقر چون نهاد روی

 

سید صفی ز ری به سقر چون نهاد روی

قاضی نمود در غمش آغاز وای وای

کلک صفایی از در تاریخ زد رقم

سیدصفی به سوی درک رفته های های

صفایی جندقی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۲ - هنگامه را که بست درین دیر دیر پای

 

هنگامه را که بست درین دیر دیر پای

زناریان او همه نالنده همچو نای

در ’بنگه فقیر و به کاشانهٔ امیر

غمها که پشت را به جوانی کند دو تای

درمان کجا که درد بدرمان فزون شود

[...]

اقبال لاهوری
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب

 

آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای

بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !

ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو

وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی

ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴ - جواب روزنامه انگلیسی شرق نزدیک

 

گویند مرکز وطن ما بود خراب

از بس فساد و خدعه در آنجا گرفته جای

انکار ازین فساد نداریم و روشن است

تاربکی و خرابی این ملعنت ‌سرای

لیکن خدا گواست که در مهد عافیت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

در منتهاالیه خیابان، بود پدید

تهران برون شهر، خرابه یکی بنای

گسترده مه، ز روزنه شاخ‌های بید

فرشی که تا بد، ار بلرزد همی هوای

ساعت دوازده است، هلا نیمه‌شب رسید

[...]

میرزاده عشقی