آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای
بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !
ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو
وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی
ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن
وی شب، سیاه چادر ِانصاف ، برگشای
ای لیل مظلم، از در فرغانه وامگرد
وی صبح کاذب ! از پس البرز بر میای
ای تیرهشب! به مژّه غم، خواب خوش بباف
وی خوابخوش !بهزلف ِ امَل ،مشک تر، بِسای
من خود ، به شب پناه برم ،ز ازدحام روز
دو گوش و چشم بسته ز غولان هرزهلای
چون برشود ز مشرق ، تیغ ِکبود ِشب
مغرب به خون روز کشد دامن قبای
زآشوب روز ، وارَهَم ،اندر سکوت شب
با فکرتی پریشان، با قامتی دوتای
چون آفتاب خواست کشد سر زتیغ کوه
چونان بود که بر سر من تیغ سرگرای
گویم شبا به صد گهر آبستنی ولیک
چندان دوصد ز دیده فشانم تو را، مزای
ای تیغ کوه، راه نظر ساعتی ببند
وی پیک صبح در پس کُه لحظهای بپای
ای زردچهره صبح دغا، وصل کم گزین
وی لعبت شب شبهگون هجر کم فزای
با روز دشمنم که شود جلوهگر به روز
هر عجز و نامرادی، هر زشت و ناسزای
من برخی شبم که یکی پرده افکند
بر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای
دهر هزار رنگ نمایان شود به روز
با جلوههای ناخوش و دیدار بدنمای
گوش مراد را خبر زشت، گوشوار
چشم امید را نگه شوم، سرمهسای
آن نشنود مگر سخن پست نابکار
این ننگرد مگر عمل لغو نابجای
لعنت به روز باد و بر این نامههای روز
وین رسم ژاژخایی و این قوم ژاژخای
ناموس مُلک ،درکف ِ غولان ِ شهر ری
تنظیم ری به عهدهٔ دیوان تیرهرای
قومیهمهخسیس و ،بهمعنی ، کماز خسیس
خلقی همه گدای و به همت کم ازگدای
یکسر عنود و بر شرف و عزگشادهدست
مطلق حسود و بر زبر حق نهاده پای
هر بامداد از دل و چشم و زبان وگوش
تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای
از دیده بیسرشک بگریم به زار زار
وز سینه بیخروش بنالم به هایهای
اشکی نه و گذشته ز دامان سرشگ خون
بانگی نه وگذشته زکیوان فغان وای
بیتی به حسب حال بیارم از آنچه گفت
مسعود سعد سلمان در آن بلندجای
« گردن به درد ورنج مراکشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای»
مردم گمان برند که من در حصار ری
مسعودم و ستارهٔ سعد است رهنمای
داند خدای کاصل سعادت بود اگر
مسعودوار سرکنم اندر حصار نای
تا خود در این کریچهٔ محنت بسر برم
یک روز تا به شام بدین وضع جانگزای
چون اندر این سرای نباشد به جز فریب
آن به که دیده هیچ نبیند در این سرای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به آشفتگی و رنج روز اشاره میکند و از شب به عنوان مکانی برای آرامش یاد میکند. او شب را به عنوان پناهگاهی از سختیهای روز میبیند و از صبح به عنوان یک فریبنده انتقاد میکند. شاعر به تضاد میان نور و تاریکی، حقیقت و تزویر، و خوشی و زشتی میپردازد و از غم و ناتوانیهای روزگار شکایت دارد. او به زندگی در "حصار ری" و حسرت بر زندگیاش مینویسد و احساس isolation (تنهایی) و ناامیدی میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که در این دنیا به جز فریب و دروغ چیزی نمیبیند و بهتر است هیچ نبیند تا از این درد و رنج رها شود.
هوش مصنوعی: روزهای پرآشوب و ناراحتکنندهای را سپری میکنم، ای شبِ آرام و دوامدار، لطفی کن و به من آرامش ببخش!
هوش مصنوعی: ای لکهٔ سپید، از سمت غرب برود و برود، و ای سر سیاه از طرف شرق، بیا و بیا.
هوش مصنوعی: ای روزگار، پردهٔ نیرنگ را کنار بزن و شب را با چادر انصاف روشن کن.
هوش مصنوعی: ای شب تاریک، از در فرغانه برنگرد و ای صبح دروغین! از پشت کوه البرز میآیی.
هوش مصنوعی: ای شب تار! با مژگان غم، خواب خوشی را تهیه کن و ای خواب خوش! با زلف امید، مشک خود را بیفشان.
هوش مصنوعی: من خودم در شب پنهان میشوم تا از شلوغی روز فرار کنم و با بسته نگه داشتن گوش و چشمم از شر موجودات بیخود دوری کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که صبح از سمت شرق ظاهر میشود، تاریکی شب که به رنگ آبی است، دامن روز را با خون رنگین میکند.
هوش مصنوعی: از هول و بلای روز، در سکوت شب به سر میبرم، با فکرهایی آشفته و حالتی که دچار دوگانگی شدهام.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید تصمیم میگیرد سر از بالای کوه بیرون بیاورد، حال و هوای آن به گونهای است که گویی در بالای سر من، تیغی تیز و برنده وجود دارد.
هوش مصنوعی: میگویم که شبها پر از اشک و غم هستم، اما به اندازهای که دلم شکسته و اشک ریختهام، نمیتوانم تمام احساساتم را برای تو بیان کنم.
هوش مصنوعی: ای تیغ کوه، مدت کوتاهی اجازه بده که دیدههایم بسته شود، زیرا که پیامآور صبح در پس کوه، لحظهای منتظر است.
هوش مصنوعی: ای صبحی که رنگت زرد و فریبنده است، به عشق وصالت کم توجهی نکن. ای معشوقی که شبیه شب هستی، دوری تو را زیاد نکن.
هوش مصنوعی: وقتی روز دشمنی نمایان شود، همه ضعفها و ناملایمات، و همچنین زشتیها و توهینها آشکار میشود.
هوش مصنوعی: من در برخی شبها مانند شبی هستم که بر روی قصر پادشاه پردهای میافتد و به خانهی گدا میروم.
هوش مصنوعی: دنیا در هر لحظه هزاران رنگ و شکل به خود میگیرد و در روز خود را با جلوههای ناپسند و چهرههای زشت نشان میدهد.
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این موضوع میپردازد که شخصی نمیخواهد با خبرهای ناخوشایند خود را درگیر کند و ترجیح میدهد که امید و آرزوهایش را از نکات منفی دور نگه دارد. به عبارت دیگر، او میخواهد ناامیدیها و خبرهای بد را نادیده بگیرد و تمرکز خود را بر روی آرزوها و خوشبینیها قرار دهد.
هوش مصنوعی: تنها کسی که کارهای ناپسند و بیهوده را میبیند، به سخنان بیارزش و بیمعنا توجه میکند. او به چیزهای سطحی و بیاهمیت نگاه میکند و از مسائل مهم دور میماند.
هوش مصنوعی: نفرین بر روزی که به این نامهها میگذرد و بر این شیوهی سخنسرایی و این مردم که فقط حرفهای بیمضمون میزنند.
هوش مصنوعی: در این متن، اشاره شده است که حاکمیت کشور به عهدهٔ افراد قدرتمند و جبار در شهر ری است و مسئولیت نظم و امنیت به دستان دیوانی با تدبیر و زیرکی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: برخی از مردم از روی خساست و کمبود همت، حتی کمتر از یک گدا زندگی میکنند و در حقیقت، مانند گدایان هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که در عین تکبر و خودبینی، دارای شخصیتی مغرور و بدبین است. او به گونهای در رفتار و کردار خود، بر افرازش و شرف خود تأکید دارد و به دیگران حسادت میکند. در عین حال، بر اصول و حقیقتگرایی پا گذاشته و به نوعی برتریطلبی را در وجود خود میپروراند.
هوش مصنوعی: هر روز از دل و چشم و زبان و گوشم تا شب، پر از درد و رنج می شوم و به خداوند میگویم.
هوش مصنوعی: از چشمانم بدون اشک میگریم و با حالتی غمانگیز زار زار اشک میریزم، و از سینهام بدون صدای هیچ نالهای، با صدای بلند درد و دل میکنم.
هوش مصنوعی: نه اشکی باقی مانده و نه صدایی از درد و رنج، همه چیز به پایان رسیده و به یاد گذشته، فقط فریادی از دل برمیخیزد.
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوعی اشاره میشود که به بیان حال و احوال فردی میپردازد، با ارجاع به گفتههای مسعود سعد سلمان، شاعر معروف. او در شعرهایش به ارتفاعات و بلندیها اشاره کرده و احتمالا منظور از آن وضعیتهای روحی یا اجتماعی بالاست. به طور کلی، این متن درباره انتقال احساسات و تفکرات عمیق شاعری صحبت میکند که در آثارش به نقاط عطف زندگی و حالات نفسی انسان پرداخته است.
هوش مصنوعی: اگر پیوند زندگیام با تو برقرار نمیشد، گردن من از درد و رنج چنان به زحمت میافتاد که نمیتوانستم تاب بیاورم.
هوش مصنوعی: مردم فکر میکنند که من در شرایط خوبی هستم و تحت حمایت و راهنمایی ستارهٔ شانس قرار دارم.
هوش مصنوعی: خداوند میداند که اگر در مسیری درست و خوب باشم و تلاش کنم، به سعادت واقعی دست پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در این وضعیت دشوار به سر میبرم، یک روز باید به شام بروم و به این وضعیت خستهکننده ادامه دهم.
هوش مصنوعی: در این دنیا جز فریب و نیرنگ چیزی وجود ندارد، پس بهتر است که انسان چیزی نبیند و در این فریبها غرق نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست
جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز
تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای
باغیست دلفروز و سراییست دلگشای
فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای
زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر
زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای
باغی چنان که بر در او بگذری اگر
[...]
نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
[...]
ماه رجب که هست همایونترین همای
از آشیان فضل خدایست برگشای
پروازش از لوازم پیروزی و ظفر
گسترده سایه بر علم سایه خدای
خورشید خسروان که جهانراست عدل او
[...]
ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای
با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی
میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز
چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای
انده فزای شد دل شادی پرست من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.