نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
نه نه ز حصن نای بیفزود جاه من
داند جهان که مادر ملکست حصن نای
من چون ملوک سر ز فلک برگذاشته
زی زهره برده دست و به مه بر نهاده پای
از دیده گاه پاشم درهای قیمتی
وز طبع گه خرامم در باغ دلگشای
نظمی بکامم اندر چون باده لطیف
خطی به دستم اندر چون زلف دلربای
ای در زمانه راست نگشته مکوی کژ
وی پخته ناشده به خرد خام کم درای
امروز پست گشت مرا همت بلند
زنگار غم گرفت مرا تیغ غمزدای
از رنج تن تمام نیارم نهاد پی
وز درد دل بلند نیارم کشید وای
گیرم صبور گردم بر جای نیست دل
گویم به رسم باشم هموار نیست رای
عونم نکرد همت دور فلک نگار
سودم نداد گردش جام جهان نمای
بر من سخن نبست نبندد بلی سخن
چون یک سخن نیوش نباشد سخن سرای
کاری ترست بر دل و جانم بلا و غم
از رمح آب داده و از تیغ سرگرای
چون پشت بینم از همه مرغان درین حصار
ممکن بود که سایه کند بر سرم همای
گردون چه خواهد از من بیچاره ضعیف
گیتی چه خواهد از من درمانده گدای
گر شیر شرزه نیستی ای فضل کم شکر
ور مار گَرزه نیستی ای عقل کم گزای
ای محنت ار نه کوه شدی ساعتی برو
وی دولت ار نه باد شدی لحظه ای بپای
ای تن جزع مکن که مجازیست این جهان
وی دل غمین مشو که سپنجیست این سرای
گر عز و ملک خواهی اندر جهان مدار
جز صبر و قناعت دستور و رهنمای
ای بی هنر زمانه مرا پاک در نورد
وی کوردل سپهر مرا نیک بر گرای
ای روزگار هر شب و هر روز از حسد
ده چه ز محنتم کن و ده در ز غم گشای
در آتش شکیبم چون گل فرو چکان
بر سنگ امتحانم چون زر بیازمای
از بهر زخم گاه چو سیمم فرو گداز
وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای
ای اژدهای چرخ دلم بیشتر بخور
وی آسیای چرخ تنم تنگ تر بسای
ای دیده سعادت تاری شو و مبین
وی مادر امید سترون شو و مزای
زین جمله باک نیست چو نومید نیستم
از عفو شاه عادل و از رحمت خدای
شاید که بی گنه نکند باطلم ملک
کاندر جهان نیابد چون من ملک ستای
مسعود سعد دشمن فضلست روزگار
این روزگار شیفته را فضل کم نمای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج درونی خود میگوید و به ناتوانی و گرفتاریهای زندگی اشاره میکند. او خود را مانند نای میبیند که در حصاری از غم و مشکلات محبوس است. با وجود آرزوهای بلند، همت او به پستی میرسد. شاعر نالههای خود را بازگو میکند و از اینکه دنیای بیرون او را تحت فشار قرار داده، احساس ناامیدی میکند.
او به زندگی کوتاه و مقطعی و همچنین به دردهای جسمی و روحی خود اشاره دارد و از سرنوشت و گردش زمان گلایه میکند. عشق و زیبایی را در قالب باده و زلف دلربا توصیف میکند و در نهایت به صبر و قناعت به عنوان راهی برای زندگی بهتر اشاره مینماید. شاعر در این روند، از امید به رحمت خداوند و پادشاه عادل سخن میگوید، امیدوار است که روزگار به او توجه کند و به او کمک نماید.
هوش مصنوعی: نالهام چون نای است، در حالی که درون قفس هستم. من از این جای بلند که در آن قرار دارم، به پستی و ضعف در حال چنگ زدن به آرزوهایم هستم.
هوش مصنوعی: هوای نای، صدای نالههای جانسوز مرا به دوش میکشد. جز این نالههای دلخراش، چه چیز دیگری میتواند هوای نای را بیافریند؟
هوش مصنوعی: دوران و زمانه مرا به شدت رنج و درد داده بود، اما اگر پیوند عمرم به زیبایی و نظم ادامه نمییافت، ممکن بود که از پای درآیم.
هوش مصنوعی: شعر به این معنا اشاره دارد که من به مقام و جایگاه خود افتخار میکنم و همه جهان میدانند که من از یک خانوادهی بزرگ و سلطنتی آمدهام. مادر من منبع قدرت و اعتبار من است و من از این اصل به خود می بالم. در واقع، به وضوح بیان میکند که ریشههای من با عظمت و احترام است.
هوش مصنوعی: من مانند پادشاهان، سرم را از آسمان بلند کردهام و دستم را به سیاره زهره رساندهام و پایم را بر ماه گذاشتهام.
هوش مصنوعی: از منظر خود به دنیا نگاه میکنم و با روحی آزاد و خوشحال در باغ دلنشین زندگی قدم میزنم.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حس و حال خوشی اشاره میکند که مانند بادهای لطیف است. او در این لحظه، لذتی را تجربه میکند و دستش در زیر خطی قرار دارد، همچون زلفی زیبا و دلربا. این احساسات به نوعی به زیبایی و لطافت زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر راست و درست رفتار نکردی، از راه کج دوری کن. زیرا کسی که هنوز به پختگی نرسیده، نباید کمفهمی خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: امروز روحیهی بلند من کاهش یافت و غم مانند زنگاری بر من نشسته است، گویی تیغی از غم به من اصابت کرده است.
هوش مصنوعی: من تمام دردهای جسمی را تحمل میکنم، اما از غم دل نمیتوانم چیزی بگویم و این دردی عمیقتر است.
هوش مصنوعی: اگر من هم صبور شوم و در جایی ثابت بمانم، دل من آرام نخواهد بود و حال و هوای من به گونهای نیست که بتوانم به راحتی و بدون دغدغه زندگی کنم.
هوش مصنوعی: من از یاری فلک و تقدیر زیبا بینصیب ماندهام و گردش زمان نیز به من نفعی نرسانده است.
هوش مصنوعی: سخن بر من بسته نیست و نخواهد بود، اما اگر کسی به سخن من گوش نکند، دیگر سخن گفتن معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: کار تو باعث شده که دل و جانم گرفتار ناراحتی و درد شوند؛ هم از نوازشهایت که مثل آب روح بخش است و هم از زخمهایی که مانند تیغ میزنند.
هوش مصنوعی: وقتی به دور و برم نگاه میکنم، از دیدن همه پرندگان در این محوطه، این امکان برایم وجود دارد که پرندهای بزرگ بر سرم سایه بیفکند.
هوش مصنوعی: آسمان چه توقعی از من دارد؟ من که در این دنیا ضعیف و درماندهام، چه چیزی میتوانم به آن ارائه دهم؟
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی مانند یک شیر نیرومند و شجاع باشی، پس کمتر از این شکرگزاری نکن. و اگر نمیتوانی بهمانند یک مار زنده و زیرک باشی، پس کمتر از این خردمندی نشان بده.
هوش مصنوعی: ای درد و رنج، اگر یک لحظه مثل کوه ثابت و استوار نیستی، لحظهای برو و اگر خوشبختی، لحظهای مثل باد بیثبات شدهای.
هوش مصنوعی: ای بدن، نگران نباش که این دنیا فقط یک واقعیت موقتی و ظاهری است. و ای دل غمگین، ناامید نباش که این دنیا فقط یک مکان گذراست.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا به دنبال عزت و مقام هستی، تنها دو چیز را در نظر داشته باش: صبر و قناعت. اینها راهنمای تو خواهند بود.
هوش مصنوعی: ای بیهنر در این زمانه، مرا بهخوبی در گذر خود قرار بده، ای کمهوش و نادان. سپهر (آسمان) من را بهخوبی در آغوش خود بگیرد.
هوش مصنوعی: ای روزگار، هر شب و هر روز به خاطر حسد من، چه بر سر من میآوری؟ از دردهایم کم کن و در غصههایم را باز کن.
هوش مصنوعی: من در آتش صبوری میکنم، مانند گلی که بر روی سنگ ریخته میشود و در برابر آزمایشها، همچون طلا آزمایش میشوم.
هوش مصنوعی: من برای زخمهایم مانند سیمی هستم که در آتش ذوب میشود، و برای لحظاتی که در تنگنا و حبس هستم، مانند ماری هستم که به شدت نیش میزند.
هوش مصنوعی: ای اژدهای درون دل من، بیشتر از من بگیر و این آسیای وجودم را تنگتر کن.
هوش مصنوعی: ای چشمی که به خیر و سعادت مینگری، بسته شو و چیزی نبین. ای منبع امید، ناامید و بیثمر شو و دیگر ویژگیهای خوب را فراموش کن.
هوش مصنوعی: از این موضوع نگران نیستم چون به بخشش شاه عادل و رحمت خداوند امیدوارم.
هوش مصنوعی: شاید کسی که بیگناه است، مانند من، به خاطر ظلم نمیتواند سلطنت کند، زیرا در دنیا مانند من کسی وجود ندارد که اینگونه درخشان و ستودنی باشد.
هوش مصنوعی: مسعود سعد میگوید: در این زمان، دشمنی با فضیلت و نیکی وجود دارد و این دوران، بهگونهای شده که بهجای ارجنهادن به فضیلت، آن را کمرنگ میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست
جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز
تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای
باغیست دلفروز و سراییست دلگشای
فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای
زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر
زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای
باغی چنان که بر در او بگذری اگر
[...]
ماه رجب که هست همایونترین همای
از آشیان فضل خدایست برگشای
پروازش از لوازم پیروزی و ظفر
گسترده سایه بر علم سایه خدای
خورشید خسروان که جهانراست عدل او
[...]
ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای
با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی
میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز
چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای
انده فزای شد دل شادی پرست من
[...]
ای چشم چرخ چون تو ندیده هنرنمای
چون تو نزاده مادر گردون گره گشای
لفظ تو روح را بشکر ریز میزبان
رای تو عقل را بسر انگشت رهنمای
در طاعت تو دهر بخدمت غلام خوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.