گنجور

 
عطار

ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای

پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای

آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب

قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای

اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن

تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای

چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک

ای آفتاب جان من از قعر جان برآی

بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره

بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای

بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد

از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای

دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم

بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای

عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد

تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

فرخی سیستانی

باغیست دلفروز و سراییست دلگشای

فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای

زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر

زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای

باغی چنان که بر در او بگذری اگر

[...]

مسعود سعد سلمان

نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای

پستی گرفت همت من زین بلند جای

آرد هوای نای مرا ناله های زار

جز ناله های زار چه آرد هوای نای

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

[...]

سوزنی سمرقندی

ماه رجب که هست همایونترین همای

از آشیان فضل خدایست برگشای

پروازش از لوازم پیروزی و ظفر

گسترده سایه بر علم سایه خدای

خورشید خسروان که جهانراست عدل او

[...]

قوامی رازی

ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای

با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی

میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز

چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای

انده فزای شد دل شادی پرست من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه