ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای
آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب
قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای
اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای
چون سایهای فرو شدم از عشق تو به خاک
ای آفتاب جان من از قعر جان برآی
بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره
بگشای کارم از سر زلف گرهگشای
بردی دلم به زلف و دلم بوی میبرد
از حلقههای آن شکن زلف دلربای
دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم
بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای
عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد
تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، عشق عمیق و بیپایان شاعر به معشوق را بیان میکند. شاعر از زیبایی معشوق با تعابیر لطیف و احساسی یاد میکند و آرزو دارد که او روی خود را به او نشان دهد. او به قدرت عشق و تاثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند و از دشواریهایی که به خاطر زلف معشوق در زندگیاش پیش آمده، میگوید. شاعر در نهایت ابراز میکند که هرچند عطار (شاعر و نویسنده معروف) نیز در عشق غرق شده و به خاک سپرده شده، اما او امیدوار است که در روز قیامت پاداش عشقش را از معشوق بگیرد. این شعر نشاندهندهی عواطف عمیق و روحیهی تسلیم و خضوع در برابر عشق است.
هوش مصنوعی: ای عشق تو، که از سر تا پای خود را در عشق پنهان کردهای، یکی از عاشقانت را به من نشان بده.
هوش مصنوعی: لطفاً آب روی من را نبر، چون دو جادوی فریبنده وجود دارد. به من قدرت و نیرویی بده که جانم را شاداب کند، مانند دو یاقوت ارزشمند.
هوش مصنوعی: در سایهٔ زیبایی تو، ای خورشید زیبایی، تا چه زمانی باید مانند دانهای سرگردان تلاش کنم و خودم را بیهدف و بیقرار نشان دهم؟
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو به اندازه یک سایه پایین آمدهام، ای نور زندگی من، از عمق وجودم برآی.
هوش مصنوعی: مشکلها و سختیهای من ناشی از زلف تو است. با گشایش زلف تو، میتوانم به راحتی و آرامش به انجام کارهایم بپردازم.
هوش مصنوعی: دل من را با زلفهای شگفتانگیزت ربودید و بوی شراب را از حلقههای آن زلفهای جذاب احساس میکنم.
هوش مصنوعی: بیرون از دیدار تو، زلف تو دلم را به غارت برد و در چند جا آسیب دید.
هوش مصنوعی: عطار رفت و دلش را به تو سپرد و اکنون در خاک است. تا روز قیامت از تو جزای این انتخاب را خواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست
جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز
تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای
باغیست دلفروز و سراییست دلگشای
فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای
زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر
زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای
باغی چنان که بر در او بگذری اگر
[...]
نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
[...]
ماه رجب که هست همایونترین همای
از آشیان فضل خدایست برگشای
پروازش از لوازم پیروزی و ظفر
گسترده سایه بر علم سایه خدای
خورشید خسروان که جهانراست عدل او
[...]
ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای
با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی
میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز
چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای
انده فزای شد دل شادی پرست من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.