گنجور

 
فرخی سیستانی

باغیست دلفروز و سراییست دلگشای

فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای

زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر

زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای

باغی چنان که بر در او بگذری اگر

ازهر گلی ندا همی آید که اندرآی

این باغ و این سرای دل افروز را مباد

جز میر یوسف ایچ خداوندو کدخدای

میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام

میر بلند همت و میر بلند رای

پاینده بادمیر به شادی و فرخی

بر کف گرفته باده رنگین غمزدای

شاه اندرین سرای نشسته به صدر ملک

وز دوسوی سرا همه ترکان دلربای

او تکیه کرده بر چمن باغ و پیش او

آزادگان نشسته و بت چهرگان به پای

بت چهرگان چابک چونان که زلفشان

باشد همیشه برسمن ساده مشکسای

زین روی باغ صف بتان ملک پرست

زان روی صف رود زنان غزلسرای

با چنگ چنگ و بر بط بونصر در عتاب

وندر میان باغ خوش اندر گرفته پای

میر اندر آن میان بنشاط و نهاده گوش

گاهی به رود و گه به زبان ملک ستای

هر روز دولتی دگر و نو ولایتی

وان دولت وولایت درخشندی خدای

هر جایگه که رای کند دولتش رفیق

هر جایگه که روی نهد بخت رهنمای

شاهان به وقت بخشش ازآن شاه یافته

گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای

در جنگ ودر سفر ز دو سایه جدا مباد

از سایه علامت واز سایه همای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

مسعود سعد سلمان

نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای

پستی گرفت همت من زین بلند جای

آرد هوای نای مرا ناله های زار

جز ناله های زار چه آرد هوای نای

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

[...]

سوزنی سمرقندی

ماه رجب که هست همایونترین همای

از آشیان فضل خدایست برگشای

پروازش از لوازم پیروزی و ظفر

گسترده سایه بر علم سایه خدای

خورشید خسروان که جهانراست عدل او

[...]

قوامی رازی

ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای

با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی

میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز

چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای

انده فزای شد دل شادی پرست من

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای چشم چرخ چون تو ندیده هنرنمای

چون تو نزاده مادر گردون گره گشای

لفظ تو روح را بشکر ریز میزبان

رای تو عقل را بسر انگشت رهنمای

در طاعت تو دهر بخدمت غلام خوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه