گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - هم در ستایش ملک اتسز

 

منت خدای را، که باقبال شهریار

شد رکن ملک و قاعدهٔ ملت استوار

خوارزمشاه عالم عادل ، که در جهان

ناورد گشت چرخ چنو هیچ شهریار

خورشید خسروان ملک اتسز ، که کردهاش

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در مدح قدر خان

 

سلطان شرق شاه قدرخان ملکدار

ملک پدر گرفت بتأیید کردگار

فیروز کرد و فرخ کرد و خجسته کرد

بر خاص و عام دیدن او روز روزگار

بفزود نور دیده و دلهای شهریان

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح رکن الدین

 

هم ز آفریدگان و هم از آفریدگار

بر شاه باد هر نفسی آفرین شمار

شاهی که اصل و فرع نهال نهاد او

از آفرین بنشو و نما یافت برگ و بار

باشد ملک ملقن هر مالک سخن

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح علی بن حسین بن ذوالفقار

 

ای شهریار شرق و شه آل ذوالفقار

با شاه ذوالفقار بنام و نبرد یار

بر ذوالفقار و بازوی تو آفرین کند

روز نبرد جان علی شیر ذوالفقار

روح از هوا بحرب علی گفت لافتی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - در مدح بهاء الدین بن سعدالدوله

 

آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار

شاه ستارگان بحمل شهریار وار

تا بوستان بتابش شاه ستارگان

بر شاخ آسمان گون آرد ستار بار

بستان شود چنانکه ندانیش ز آسمان

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح ملک الدهاقین

 

آراسته بعید برون آمد آن نگار

از فرق تا قدم همه آرایش بهار

با صورتی که هر که بر او بنگرید گفت

بادش بهار برخی ره عید برخی آر

برخاسته ز خیل ملایک ازو نفیر

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در مدح علی بن حسین بن ذوالفقار

 

ای نامی از تو نام خداوند ذوالفقار

در دین سید ولد آدم افتخار

هم خلق سید ولد آدمی ز لطف

همنام و هم سخای خداوند ذوالفقار

از ذوالفقار جود تو شد کشته آز و بخل

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح تاج الدین محمود

 

گسترد نام نیک چو محمود تاجدار

محمود تاج شد و ز احرار روزگار

از شاهوار بخشش او ظن بری که او

محمود تاج نیست که محمود تاجدار

او تاجدار ملک هنر زیبد و عدوش

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در مدح وجیه الدین

 

ای بنده مکارم تو اهل روزگار

جز مکرمت نداری نه شب نه روز کار

در هیچ روزگار نیامد چه تو کریم

کاندر عطا دهی نبرد هیچ روزگار

مشاطه ایست کلک تو کز مشک و غالیه

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - عشق و بهار

 

عشق و بهار و فرقت یار و تن نزار

آورده اند بر دل من کار و صعب کار

تیمار دوست با من و از من بریده اوست

هجران یار با من و از من گسسته یار

فصل بهار با من نازک چو برگ گل

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در هجو بوبکر اعجمی و فرزند او

 

بوبکر اعجمی پسری ماند یادگار

دیوانه زن بمردی ممتو بادسار

ماخولیا گرفته و مصروع و کنده مغز

زرداب خورد چون عسلی پیش چون زمار

ریشش زداء ثعلب ریزیده جای جای

[...]

سوزنی سمرقندی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۵ - قسمت اولی است از قصیده ای ؛ و موجود از آن در بیان توحید است

 

پروردگار عالمیان است کردگار

هژده هزار عالم را آفریدگار

روزی ده خلایق و دارنده جهان

داننده نهان و خداوند آشکار

پاکی منزهی که تصرف همی کند

[...]

قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیرکبیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی

 

دوش از درم درآمد سرمست و بی‌قرار

همچون مه دو هفته و هر هفت کرده یار

با زلف تابدار دلاویز پر شکن

با چشم نیم‌خواب جهان‌سوز پرخمار

جستم ز جای و پیش دوید و سلام کرد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در تهنیت عید و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر

 

دی بامداد عید که بر صدر روزگار

هر روز عید باد به تایید کردگار

بر عادت از وثاق به صحرا برون شدم

با یک دو آشنا هم از ابناء روزگار

در سر خمار باده و بر لب نشاط می

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - (گویا در ادامهٔ قصیدهٔ دی بامداد عید که بر صدر روزگار ...)

 

کای کاینات رابه وجود تو افتخار

وی پیش از آفرینش و کم ز آفریدگار

ای صاحب ملک دل و صدر ملک نشان

دستور بحر دست و خداوند کان یسار

امر تو همچو میل فلک باعث مسیر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸

 

ای روزگار دولت تو روز روزگار

وی بر زمانه سایهٔ تو فضل کردگار

قادر به حکم بر همه‌کس آسمان صفت

فائض به جود بر همه خلق آفتاب‌وار

حزم تو دام و دانهٔ امروز دیده دی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۳ - قبا از بزرگی خواسته

 

ای برقد تو راست قبای سخا و جود

حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار

در تن مراست کهنه قبایی که پاره‌اش

دارد ز بخیه کاری ادریس یادگار

آدم به دست جود خودش پنبه کاشته

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۷

 

آ زاده گر کریم نیابد ورا چه عجب

گر زی خسیس طبع گراید به اضطرار

سوی سگان گراید از بهر قوت را

شیری که گور و غرم نیابد به مرغزار

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۸ - از ممدوح التماس کفش به معما کرده است

 

ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان

وی مستعار جود تو آثار روزگار

انوار آن ز سایهٔ جود تو مستفاد

و آثار این ز عادت خوب تو مستعار

دوش از حساب هندو جمل بندهٔ ترا

[...]

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح شهاب الدین خالص و شکایت از قحطی اصفهان

 

ای بر سر آمده تو ز ابنای روزگار

وی کرده روزگار بجاه تو افتخار

فرزانه میر عالم عادل شهاب دین

دریای سیل‌قطره و ابر گهرنثار

دور سپهر چون تو نزاده بلند قدر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۴
sunny dark_mode