گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

سبحان من یسبّحه الرَّمل فی القفار

سبحان من تقدّسه الحوت فی البحار

صانع مقدّری که شه نیمروز را

منصور کرد بریزک خیل زنگبار

دانا مدبّری که شهنشاه زنک را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را

و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را

پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

در گوش من مجال نماندست پند را

چون از کمند عشق امید خلاص نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرو را ز حیا پای در گلست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب

وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب

بر مه فکنده برقع شبرنگ روزپوش

مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب

روزم شبست بی تو و چون روز روشنست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

دیشب در آمد آن بت مه‌روی شب‌نقاب

بر مه کشید چنبر و در شب فکند تاب

رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند

لعل لبش می و جگر خستگان کباب

بر مشتری کشیده زمشک سیه کمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست

جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست

گر زانک مشک ناب ز چین می شود پدید

صد چین در آن دو سلسله ی مشک فام اوست

مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

از لعل آبدار تو نعلم بر آتشست

زان رودلم چو زلف سیاهت مشوّشست

دیشب بخواب زلف خوشت را کشیده ام

زانم هنوز رشته جان در کشاکشست

هر لحظه دل بحلقه ی زلفت کشد مرا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

از روضه ی نعیم جمالش روایتیست

و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست

گویند بر رخ تو جنایت بُود نظر

لیکن نظر بغیر تو کردن جنایتیست

فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

در خنده آن عقیق شکر ریز خوشترست

در حلقه آن کمند دلاویز خوشترست

فرهاد را ز شکّر شیرین حکایتی

از خسروی ملکت پرویز خوشترست

بر روی خاک تکیه گه دردمند عشق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست

لفظ خوشت زلؤلؤ منثور خوشترست

عکس رخ تو در شکن طرّه ی سیاه

از نور شمع در شب دیجور خوشترست

صحبت خوشست لیکن اگر نیک بنگری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت

ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت

مخمور باده ی طرب انگیز شوق را

جامی نداد وز هر جدائی چشاند و رفت

گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

آنچه نماز زنده دلان جز نیاز نیست

و آنرا که در نیاز نبینی نماز نیست

مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست

کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست

رهبانت ار بدیر مغان راه می دهد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

دیشب درآمد از درم آن ماه چهره مست

مانند دسته ی گل و گلدسته ئی بدست

خطّش نبات و پسته ی شکّر شکن شکر

سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست

زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

ما بر کنار و با تو کمر در میان بماند

وان چشم پر خمار چنان ناتوان بماند

از پیش من برفتی و خون دل از پیت

از چشم من روان شد و چشمم در آن بماند

گفتم که نکته ئی زدهانت کنم بیان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

چون ترک من سپاه حبش برختن زند

از مشگ سوده سلسله بر نسترن زند

کار دلم چون طرّه ی مشگین مشگ بیز

برهم زند چو سنبل تر بر سمن زند

گر بگذرد بچین سر زلف او صبا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

خورشید را ز مشک زره پوش کرده اند

وانگه بهانه زلف و بنا گوش کرده اند

از پر دلی دو هندوی کافر نژادشان

با آفتاب دست در آغوش کرده اند

در تاب رفته اند و بر آشفته کز چه روی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

این دلبران که پرده برخ در کشیده اند

هر یک بغمزه پرده ی خلقی دریده اند

از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس

اندر کنار رحمت حق پروریده اند

یا طوطیان روضه ی خلدند گوئیا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد

آشوب در نهاد من ناتوان نهاد

چشمت بقصد کشتن من می کند کمین

ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد

هیچش بدست نیست که تا در میان نهد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

پیغام بلبلان بگلستان که می برد

و احوال درد من سوی درمان که می برد

یعقوب را ز مصر که می آورد پیام

یازو خبر بیوسف کنعان که می برد

ما را خیال دوست بفریاد می رسد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

ای نغمه ی خوشت دم داود را شعار

وی عندلیب را نفست کرده شرمسار

انفاس روح بخش تو جانرا حیات بخش

و اعجاز عیسوی زدمت گشته آشکار

دستانسرای گلشن روحانیون ز شوق

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode