عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳
ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم
تن و جان محو شد از من، ز بهر آنکه تا هستم
حقیقت بهر دل دارم شریعت بهر تن دارم
همه عالم پر است از من ولی من در میان پنهان
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۵
من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم
چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم
چه جای محنت ایوب و اندوه دل یعقوب
بلا اینست و بیماری و تنهایی که من دارم
گهی از دیده در رنجم، گه از دل در جگرخواری
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم
صفایِ خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم
فروغِ چشم و نورِ دل از آن ماهِ خُتَن دارم
به کام و آرزویِ دل چو دارم خلوتی حاصل
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۳
هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
سراپا جوهرم چون تیشه در شیرین زبانیها
عجب نبود سر پرخاش اگر با کوهکن دارم
عجب نبود شود گر تنگ شکر پرده گوشم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۴
من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم
عقیق نامدارم حق شهرت بر یمن دارم
اگر بیرون نمی آیم ز خلوت نیست بی صورت
سخن رو در من آورده است و من رو در سخن دارم
کجا همسنگ با من می شود مجنون بیجوهر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۵
نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم
که هم در مصرم و هم در جای بیت الحزن دارم
غبارآلود کرد آیینه صبح قیامت را
که دارد این زبان شکوه پردازی که من دارم
چه غم دارم اگر من دو عالم روی گرداند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۶
دلی زخم انتخاب خنده گل در چمن دارم
پریشانی ندارد خاطر جمعی که من دارم
عدم را خنده میآید به شوخیهای تدبیرم
ز هر تحریک مژگان تو چاکی در کفن دارم
لبم با ناله می جوشد دلم با شعله می رقصد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۲
دلی از فیض یاد عارضش رشک چمن دارم
قفس را می کند گلدام، طاؤسی که من دارم
به رنگ شمع فانوسی که افروزند در محفل
ز فیض نور معنی خلوتی در انجمن دارم
کسی چون من نباشد سیر چشم نعمت دنیا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۶
به حسرت غنچهام یعنی به دلتنگی وطن دارم
خیالی در نفس خون میکنم طرح چمن دارم
سپند من به نومیدی قناعت کرد از این محفل
تو از می چهره میافروز من هم سوختن دارم
کف خاکسترم بشکاف و داغ دل تماشا کن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷
مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم
نفس میسوزم و داغی به حسرت نقش میبندم
چراغی میکنم خاموش و تمهید لگن دارم
حریف وحشت من نیست افسون زمینگیری
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱
چه غم گر در برش مهر خموشی بر دهن دارم
که با او در میان از هر نگاهی صد سخن دارم
مرا نه طاقتی در دست و نه خویی به بیدادی
نمیدانم علاجش چیست این دردی که من دارم
شود روزی که پرسد از تو خون خلق و من پوشم
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
به گردون رشته تا زان دو زلف پر شکن دارم
چرا بر وش یک مومنت از مشک ختن دارم
دل از چاه زنخدانت برآید کی معاذ الله
ز پیچان طره ات با آنکه صد مشکین رسن دارم
نباشد چشم درماندم ز جایی درد عشقت را
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم
که در بر سرو قدی لاله رخ نسرین بدن دارم
قمر دارد به سر سرو من و سرو چمن قمری
چمن دارد کجا کی این چنین سروی که من دارم
مشامم را معطر کرده است از طره مشکین
[...]