عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
شما را میکنم واصل قلم را
ندانید و زنید از خود رقم را
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷
امیر حسن خندان کن حَشَم را
وجودی بخش مر مشتی عدم را
سیاهی مینماید لشکر غم
ظفر ده شادی صاحب علم را
به حسن خود تو شادی را بکن شاد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - بمن فی العشق مات و حی فیه
ز لیلی او به دفتر زد رقم را
همو پرداخت از مجنون قلم را
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او
چو محرم شد همه شادی و غم را
به مادر خواندگی بر زد علم را
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق
چو شیرین یافت نور صبح دم را
به روشن خاطری بر زد علم را
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۴ - نسیم قبول از جانب مصر وزیدن و محمل زلیخا را چون عماری گل به مصر کشیدن
به هر منزل که شد جای آن صنم را
خجالت داد بستان ارم را
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۶ - گرفتن زلیخا سر راه یوسف را و التفات نایافتن و بعد از آن به خانه رفتن و بت را شکستن و ایمان به خدای تعالی آوردن و پس بر سر راه وی آمدن و التفات یافتن
به پیش آورد آن سنگین صنم را
زبان بگشاد تسکین الم را
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۷ - گفتار در آرایش و نکویی سخن
سخن طغراست منشور قدم را
معلم شد سخن لوح و قلم را
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۹ - گفتار در نکویی خموشی و عشق
ورق نوساز این دیرین رقم را
ولی نازک تراشی ده قلم را
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
چو شیرین یافت نور صبحدم را
به روشن خاطری برزد علم را
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۷ - آغاز داستان محبت نامهٔ سوز و گداز
بدوزم در نظر راه حرم را
بدزدم از جگر داغ صنم را
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۹ - غسل کردن سیتا در دل آب گنگ
چو دیده رام روی آن صنم را
فرامش کرد آن دیرینه غم را
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۳ - در آتش انداختن رام سیتا را جهت امتحان پاکی او و سلامت بر آمدن او
به دوزخ گشت جا چون آن صنم را
چمن شد شعله گلزار ارم را
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۳ - پیدایش کش از کاه پشته به دعای عابد
شگفتی ماند زان خاطر صنم را
به سجده رفت شکرانه کرم را
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش
به کلک خود نمی سازد ستم را
کند انگشت او کار قلم را
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - در بیان حضرت عبیدالله خان شهربخارا را آئین بستن
به ریگستان نهاد اول قدم را
کشید از آستین دست کرم را
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب
گزیدی جای خود گر پیش سم را
نیفتادی گره در کار دم را