رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۴
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹ - همو راست
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح ابودلف هنگام شکست دادن دشمن در قلعه نخجوان
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲
کمان برم که درین روزگار تیره چو شب
بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
ز سیر هفت ستاره درین دوازده برج
بده دوازده سال اندرین دیار و حدود
هزار شخص کریم از وجود شد بعدم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - مدیح کمال الدوله سلطان شیرزاد
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - پیشگوئی منجم
مرا منجم هشتاد سال عمر نهاد
ز عمر دوستی امید من بر آن افزود
خدای داند من دل در او نمی بندم
که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود
تو خود چنین گیر آخر نه پنجه و دو گذشت
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵
ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود
چرا شراب نپیمایی و نسازی عود
بساز عود و بده یک شراب وصل مرا
که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود
چرا به من ندهی بادهٔ چو آب حیات
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶
ایا شهی که چو تو کس ندید و کس نشنود
چو تو نباشد در عالم و نه هست و نه بود
کدام شاه تو را دید در میانهٔ صدر
که بر بساط تو بوسه نداد و چهره نسود
هر آنکه تافت بر او آفتاب دولت تو
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
هزار سال به امید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود
مرا وصال نباید همان امید خوشست
نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود
مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً در مدح خاقان کمال الدین محمود
زهی ! جمال ترا آفتاب کرده سجود
نیامدست نظیر تو از عدم بوجود
رخ تو کعبهٔ حسنست و در شریعت نیست
جز آنکه روی بکعبه کنند وقت سجود
دل مرامی و مقصود در همه گیتی
[...]
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - نیز در مدح خاقان کمال الدین محمود
کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود
که شد شجاعت وجود از خصال او موجود
پناه دنیا ، خاقان ، که هست در دنیا
فریضهٔ طاعت او چون عبادت معبود
سر محامد ، محمود ، آنکه امرش را
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح رکن الدین محمود و مطایبه
امیر عالم سالار رکن دین محمود
که از سعادت چرخ است بخت تو مسعود
چو من زنام و زبخت تو یاد گیرم و فال
چو بخت و نام تو مسعود گردم و محمود
سخا وجود همه عالم ار شود معدوم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار
درین مقرنس زنگار خورده دود اندود
مرا بکام بداندیش چند باید بود
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - شکایت از روزگار
زبس تراکم احداث در سرای وجود
بجز بکتم عدم در نمیتوان آسود
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷
رسید کان مروت به قعر گوهر جود
ز صاین الدین دریای مکرمت محمود
سخی کفی که سه بعد و چهار عنصر را
دو نیر است؟ یک انگشت او به معنی جود
برای ختم مروت پس از ولادت او
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة
هزار سال بامید تو توانم بود
هر آن گهی کت بینم هنوز باشد زود
هنوز از تو چه دیدم از آنچه خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
اگر چه در غم تو جان و دل زیان کردم
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة
هزار سال بامید تو توانم بود
هر آن گهی کت بینم هنوز باشد زود
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱
اگر مروت و جود است در جهان موجود
چرا ز هر دو به حاصل نمی شود مقصود
گمان برم که دراین روزگار تیره چو شب
بخفت چشم مروت بمرد مادر جود
ز سیر هفت ستاره دراین دوازده برج
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۴
نه طالعی که امانم دهد ز خشم خدا
نه نعمتی که بدو خلق را کنم خشنود
شده ست معصیت و مفلسی بضاعت من
بدین بضاعت ناقص چه سود خواهد بود