ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود
چرا شراب نپیمایی و نسازی عود
بساز عود و بده یک شراب وصل مرا
که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود
چرا به من ندهی بادهٔ چو آب حیات
که نیست باده چو آب حیات ناموجود
قدح به چنگم و آواز چنگ در گوشم
به از نگین سلیمان و نغمهٔ داود
بیار چنگ که پشت من از رکوع و سجود
خمیده گشته چو چنگت ز بس قیام و قعود
پیاله را سزد اکنون همی قعود و قیام
قِنینه را سزد اکنون همی رکوع و سجود
سزد که حال دل خویش بر تو عرضه کنم
که رفت موسم اعراض و روزگار صدود
چون من به نعمت معبود شاد و خشنودم
سزا بود که کنم شکر نعمت معبود
چه نعمت است فزون زین که من زحضرت شاه
بهکام خویش رسیدم به مقصد و مقصود
چه مقصدست و چه مقصود بیش ازینکه مرا
همی ز بُرج شرف تابد آفتاب سعود
به فرّ طلعت مسعود تاج دین هُدی
نصیر ملک ملک مجد دولت مسعود
سپهر احسان خورشید گوهر حَسّان
رئیس و صدر خراسان منیع بن مسعود
یگانه بار خدایی که جاودانه بماند
به جاه و حشمت او نام والد و مولود
بزرگی و شرف او را سزد که تازه به دوست
بزرگواری آباء و احتشام جدود
نه ممکن استکه هرگز به جهد و چاره ی خلق
مکارم پدر و جدّ او شود محدود
به جهد قطعهٔ باران کجا شود معلوم
به چاره برگ درختان کجا شود معدود
عقیدت و دل صافی همیشه عُدّت اوست
اگرچه عُدّت شاهان خزانه است و جُنود
صفای خاطر اوگاه معرفت بِِبَرَد
کدورت از دل نصرانی و مَجُوس و یهود
همه نُحوست چرخ از وجود شد به عدم
کجا سعادت او آمد از عدم بوجود
هزار سیف بود در سنان او گه جنگ
هزار مَعن بود در بنان او گه جود
ایا ز سر تو سوی فلک رسیده بیام
و یا به شکر تو پیش ملک رسیده وفود
تو آن ستوده امیری که روز حشر روند
به زیر رایت بخت تو شاهد و مشهود
کنند بر سر تو درّ شاهوار نثار
از آن درخت کجا طَلْح او بود مَنْضود
اگر نکوهش خصم تو و ستایش تو
طلب کنیم ز گفتار کردگار وَدوُد
بود ستایش تو شاه شاکر النعمهٔ
بود نکوهش خصمت لِرّبِه لَکَنود
اگرنتیجهٔ فکرست مدح تونه عجب
عسل نتیجهٔ نَخْل است و قزّ نتیجهٔ دود
ز قحط فتنه بود روزگار درویشان
چنانکه از حسد توست روزگار حسود
حسدکنند حسودان تو را به اصل و به نفس
بدین دو چیز بود مرد محتشم محسود
به رزم جسم عدو بر سنان نیزهٔ تو
چنانکه مرغ بود کشته گشته بر سفوّد
اگر به کین تو صدگونه کیمیا سازد
به روز کین تو چون کیمیا شود مفقود
وگر به ساحری از سامری سَبَق ببرد
ز مِطْرَد تو شود همچو سامری مطرود
فری سمند تو کاندر نبرد گردش اوست
چو گاه سیل ز کهسار گردش جُلمود
نه در رگش ضربان کم شود به ضرب سیوف
نه با دلش خفقان ضَم شود ز ضیق بتود
کند چو سونش پیکان بهزیر تو زکمان
عِظامِ کالبدِ دشمنان به زیر جلود
اگر کنند سروگردن و شکم پنهان
به خُود و جوشن و خُفتان مخالفان حقود
دریده و زده و کوفته کنی همه را
شکم به نیزه و گردن به تیغ و سر به عمود
بزرگوارا دانی که پیش ازین بودست
به مدح و خدمت تو عهد من طراز عهود
چو عهد تازه شد اکنون توقع است مرا
همان قبول که بودست پیش ازین معهود
به حضرت تو کنم عرضه محضر دل خویش
که نیست موضع انکار و نیست جای جحود
گوا سنین و شهورست و پایدارترست
خط شهور و سنین از خط عدول و شهود
به مجلس پدرت عسجدی ز بهر طمع
مدیح برد به ایام جغری و مودود
به مجلس تو من آوردهام ز بهر شرف
عزیز عقدی بگزیده از میان عقود
مرا بهشت جمالت به از بهشت بقاست
مرا شراب وصالت به از شراب خلود
که این بهشت کنون حاضرست و آن غایب
که این شرابکنون حاصل است و آن موعود
همیشه تا زنبی مقریان همی خوانند
حدیث صالح و هود و حدیث عاد و ثمود
عدوت باد چو عاد و ثمود جفت بلا
ولیت جفت سلامت به سان صالح و هود
نماز و روزهٔ تو باد یکبهٔک مقبول
نماز و روزهٔ خصمانت سربهسر مردود
بقات دائم وکارت بهکام و بخت بلند
تنت درست و دلت شاد و عاقبت محمود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به توصیف حال خود به هنگام عید و عشق میپردازد. او از سوز و گداز ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و خواستار عشق و شراب است تا دردِ هجران را تسکین دهد. شاعر به میخانه میرود و از خویش و دلش میگوید که در سجود و رکوع خمیده شده است. در این حال، او نعمتهای معبود را شکر میکند و به ستایش امیر خود میپردازد. او به بزرگی و احترامی که به امیر دارد اشاره میکند و از حوادث زمانه و اقدامات حسودان علیه او سخن میگوید. در نهایت شاعر امیدوار است که همواره در آرامش و خوشی باشد و از درگاه معشوق خود طلب خیر و برکت میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر عید، ای محبوب، چرا اینقدر میسوزی و عذاب میکشی؟ چرا شراب نمینوشی و عود نمیسوزانی تا شادی و نشاط بیافرینی؟
هوش مصنوعی: برایم عود بساز و یک پیمانه شراب وصل بده، چون من از فراق تو همانند دودی که از آتش برمیخیزد، سوختهام.
هوش مصنوعی: چرا به من ندهی نوشیدنیای که مانند آب زندگیبخش است؟ چون چنین نوشیدنیای، همچون آب زندگی، در واقع وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جام در دست من است و صدای چنگ در گوشم مینوازد، که این برای من ارزشمندتر از نگین سلیمان و نغمهٔ داود است.
هوش مصنوعی: بیا چنگ را بیاور، زیرا پشت من به خاطر رکوع و سجود زیاد، مثل چنگی خمیده شده است، همانطور که چنگ تو از بس که بلند و پایین میآید، خمیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که در حال عبادت و ذکر هستیم، باید با فروتنی و احترام کامل در حالت نشسته و ایستاده قرار بگیریم. همچنین، در موقعیتهای مختلف باید به نشانه خضوع و بندگی، به رکوع و سجود بپردازیم و این کار شایسته است.
هوش مصنوعی: بهتر است حال و احوال دل خود را برای تو بازگو کنم، چرا که زمان بیتوجهی و غفلت به پایان رسیده است و روزگار به دورهای جدید رسیده است.
هوش مصنوعی: از آنجا که من از نعمتهای خداوند خوشحال و راضی هستم، شایسته است که قدردان این نعمتها باشم و شکرگزاری کنم.
هوش مصنوعی: این پیروزی و خوشبختی بزرگی است که من به خواستهها و آرزوهایم در درگاه شاه رسیدم و به آنچه میخواستم، دست یافتم.
هوش مصنوعی: مقصود و هدفی بیشتر از این نیست که خورشید خوشبختی از برج مرتبت من روشنایی بتاباند.
هوش مصنوعی: با زیبایی چهره مسعود و با تاج دین هدایت، یاریکنندهای برای پادشاهی و موجب بزرگی و مقام دولت مسعود.
هوش مصنوعی: در آسمان خوبیها، خورشید ویژگیهای برجستهای داریم که رئیس و صدر خراسان، منیع بن مسعود است.
هوش مصنوعی: تنها خداوندی که همیشه باقی میماند، به دلیل عظمت و قدرتش، نام پدر و فرزند را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: شایسته است که بزرگی و مقام او به خاطر این باشد که به دوستی فردی بزرگوار و بلندمرتبه وابسته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ راهی وجود ندارد که ویژگیها و فضایل نیکو به خاطر تلاش و تدبیر انسانها به گونهای محدود شود که به پدر و جد او نسبت داده نشود. به عبارت دیگر، فضایل و ویژگیهای خوب در انسانها به ارث برده میشوند و نمیتوانند فقط به کوششهای فردی مربوط شوند.
هوش مصنوعی: با تلاش و تلاش برای باران، به سختی میتوان فهمید که چه زمانی میتواند به درختان کمک کند و برگی بر آنها بیفزاید.
هوش مصنوعی: ایمان و دل پاک انسان همیشه قوت اوست، هرچند که قدرت و ثروت پادشاهان در خزانهها و سپاههایشان نهفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان به معرفت و دانایی دست یابد، به خوبی میتواند کدورتها و تیرگیها را از دل افرادی چون نصرانی، مجوس و یهود دور کند و صفا و آرامش به آنها ببخشد.
هوش مصنوعی: حضور همه چیز در چرخ دنیا باعث ناپسندیها و بدبختیها میشود، اما سعادت و خوشبختی از عدم و نبود به وجود میآید.
هوش مصنوعی: او در میدان جنگ، همچون هزار شمشیر قوی و نیرومند است و در کنار آن، در مواقعی که بخواهد بخشندگی کند، نشان از هزار معنی و مفهوم دارد.
هوش مصنوعی: آیا از وجود تو به آسمانها رسیدهام یا به خاطر تو به درگاه ملک و مقام رسیدهام؟
هوش مصنوعی: تو آن امیر بزرگ و ستودهای که در روز قیامت، افراد زیر پرچم تو خواهند آمد و اعمال و کارهایشان در برابر تو نمایش داده خواهد شد.
هوش مصنوعی: برایت مانند گوهری گرانبها از درختی که میوهاش بسیار مغتنم و ارزشمند است، نذری میآورند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم در مورد سرزنش دشمن و ستایش تو از سخن خداوند بیاموزیم، باید به این نکته توجه کنیم که هر کسی ممکن است در زندگی با مشکلات و چالشهایی روبهرو شود، اما در نهایت باید به خداوند و محبت او تکیه کنیم.
هوش مصنوعی: ستایش تو همچون پادشاهی است که شکرگزار نعمتهایش است، ولی وقتی از دشمن تو سخن به میان میآید، آن دشمن به خاطر نادانی و ناشکریاش مورد سرزنش قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر ستایش و تمجید از تو حاصل فکر و اندیشه است، جای تعجب نیست. همانطور که عسل نتیجهٔ درخت نخل است و پشم قزّ نتیجهٔ دود میباشد.
هوش مصنوعی: در دورانی که درویشان دچار سختی و مشکلات هستند، به دلیل حسادت تو، روزگار برای حسودان نیز به همین اندازه نامناسب و دچار کمبود است.
هوش مصنوعی: حسودان به تو حسد میورزند به خاطر اصل و ذاتات، چرا که این دو ویژگی باعث شده است که تو مورد توجه و ستایش قرار بگیری.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، دشمن بهسان پرندهای است که بر تیرک نیزهات افتاده و از پای در آمده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر انتقام تو تلاش کند و بارها شگردهای مختلفی به کار گیرد، در روز انتقام، آن شگردها و ترفندها به طوری ناپدید میشوند که هیچ اثری از آنها نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر کسی با سحر و جادو به نتیجهای برسد، عاقبت همانند سامری که از رحمت خدا دور شده، از دست تو هم دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر فریاد اسب تو در میدان نبرد بپیچد، همانند زمانی است که سیل از کوههای سر به فلک کشیده جاری میشود و همه چیز را در مسیر خود میشوید.
هوش مصنوعی: در شجاعت و جنگیدن او هیچ تردیدی وجود ندارد؛ نه این که با فشار شمشیرها از تپش قلبش کاسته شود و نه اینکه با سختیها و مشکلات، دلش دچار اضطراب شود.
هوش مصنوعی: وقتی که تیر فلزیش را به سوی تو پرتاب میکند، اجزای بدن دشمنان زیر پاهای تو قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر دشمنان حق، خود را پنهان کند و از پوشش و زره استفاده کند، این کار او را از موقعیتهای خطرناک حفظ میکند.
هوش مصنوعی: در این بیت به تشریح وضعیت جنگ و نبرد پرداخته میشود که در آن دشمنان به شدت تحت فشار و تعرض قرار میگیرند. به تصویر کشیده شده که به شکل وحشیانهای با تیغ و نیزه به دشمن حمله میشود و هدف از آن، تسلط بر دشمن و از بین بردن اوست. درواقع، این تصویر نمادی از شدت و خشونت نبرد است که نشاندهنده عزم و اراده قوی برای پیروزی است.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، آیا میدانی که پیش از این برای ستایش و خدمت به تو، پیمانی بستهام که شایسته پیمانهاست؟
هوش مصنوعی: حال که عهد و پیمان تازه گشته، از تو انتظار دارم همان تأییدی را که پیش از این همیشه وجود داشت.
هوش مصنوعی: من دل خود را به حضور تو میآورم، چون در پیشگاهت جایی برای انکار و کتمان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سنین و ماهها نشانههای پایداری هستند و این نشانهها از نشانههای تغییر و گواهی بیشتر ثابت و استوارند.
هوش مصنوعی: به مجلس پدرت، که مانند طلا و ارزشمند است، به خاطر تمایل به ستایش و تعریف، شعری ببر در روزگار جغری و مودود.
هوش مصنوعی: به خاطر ارزش و شرافت تو، من در مجلس تو قراردادی را که از میان همه قراردادها بهترین بود، انتخاب کردهام.
هوش مصنوعی: زیبایی و جمال تو برای من از بهشت جاودان بهتر است و همچنین پیوند و وصال تو برای من از شراب ابدی لذتبخشتر است.
هوش مصنوعی: بهشت اکنون در دسترس است و به نوعی حاضر و در دسترس ماست، در حالی که آن بهشت promised و وعده داده شده هنوز در دوردستها قرار دارد. همچنین، شرابی که اکنون مینوشیم و تجربه میکنیم حاضر و قابل دسترس است، در حالی که شراب وعده داده شده هنوز به ما نیامده است.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که زنگها به صدا در میآیند، داستانهای صالح، هود و قصههای قوم عاد و ثمود در حال روایت است.
هوش مصنوعی: تو مانند قوم عاد و ثمود که به بلا گرفتار شدند، دشمنی داری، اما من به تو سلامتی و نیکبختی را هدیه میکنم مانند صالح و هود که برای قومشان آرامش و نیکی آوردند.
هوش مصنوعی: نماز و روزهٔ تو مورد قبول باشد، در حالی که نماز و روزهٔ دشمنانت به طور کلی رد شده است.
هوش مصنوعی: بهنظر میرسد که آرزوی سلامتی، خوشبختی و موفقیت را برای کسی بیان میکند. این جمله نمایانگر امید به تداوم خوب و خوشی در زندگی، شادی دل و سرانجام نیکویی برای فرد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.