هزار سال به امید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود
مرا وصال نباید همان امید خوشست
نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود
مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال
نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود
من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو
نمودنی بنمود و ربودنی بربود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و انتظار است. شاعر بیان میکند که هزار سال به امید رسیدن معشوق زندگی کرده و هر زمان که به او نزدیکتر میشود، احساس میکند که هنوز زود است. او میگوید که وصال معشوق به تنهایی نمیتواند او را خوشحال کند و نمیداند که چرا برخی به عشق میرسند و برخی دیگر نه. عشق او نسبت به معشوق هرگز کاهش نیافته و همچنان درگیر آن است. شاعر اشاره میکند که از معشوق هیچچیز ندیده، اما همچنان امیدوار است و به شکار معشوق ادامه میدهد، چرا که زیبایی و جاذبه معشوق او را تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: من هزار سال میتوانم به امید تو منتظر بمانم، اما هر بار که بیایم، احساس میکنم هنوز زود است.
هوش مصنوعی: دوست داشتن وصل و ارتباط با معشوق همیشه خوب است و نباید تنها به امید خوشایند بودن آن بسنده کرد. اینطور نیست که هر کسی که رفت به وصال برسد یا هر کسی که درود و سلامی فرستاد، به هدفش دست یابد.
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق من به تو چنان شدت یافته که در هیچ حالت نتوانستم از آن کم کنم؛ نه بدیهای تو بر این عشق تاثیر گذاشته و نه خوبیهایم را بیشتر کرده است.
هوش مصنوعی: من تا به حال هیچ چیز از تو ندیدم، اما به زودی خواهم دید. من فقط تصویر زیبای تو را مانند شیر و دود مانند آتش دیدهام.
هوش مصنوعی: من همیشه به دنبال تو خواهم بود، زیرا که زیبایی تو نمایان و دلربا است و میتواند هر دل را تسخیر کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.